· کاهش یا افزایش قابل ملاحظه وزن

. تغییر قابل ملاحظه ای در الگوهای خواب، به طوری که فردبیش از اندازه معمول می خوابد یا دچار بی خوابی می شود

· کندی روانی- حرکتی

· خستگی یا فقدان انرژی

. احساس گناه شدید به خاطر وقایع خیالی یا بی اهمیت

· کاهش توانایی تفکر و تمرکز

· افکار تکرار شونده مرگ

ملاک B: علائم شامل یک دوره مختلط نشوند.

ملاکC: کارکرد عادی فرد در زمینه‌های اجتماعی، شغلی و یا سایر زمینه ها تحت تاثیر این علائم قرار می‌گیرد.

ملاکD : علائم ناشی از تأثیرفیزیولوژیک صرف یک ماده نباشد.

ملاک E: ‌داغ‌دیدگی توضیح بهتری برای این علایم نباشد.

همان‌ طور که گفته شد افسردگی درجاتی از یک حالت احساسی زودگذر تا یک اختلال شدید را در بر می‌گیرد. برای فهم بهتر این نکته لازم است اشاره ای به انواع افسردگی داشته است باشیم:

۱-احساس افسردگی: که معمولاً به عنوان اندوه شناخته می شود و در اثر تغییرات موقعیتی و شرایط جدید یا برخوردهای مقطعی ایجاد می شود. این احساس معمولاً بعد از برطرف شدن موقعیت و سازگار شدن شخصی با شرایط تازه به سرعت از بین می رود(انجمن روان پزشکی آمریکا، ۱۳۸۹).

اختلال افسردگی، هیجان‌ها، افکار و عملکرد جسمانی را در بر می‌گیرد و نوعی اغتشاش در خلـق است که با درجات متفاوت غمگینی، یـاس، تنهـایی، ناامیـدی، شـک در مـورد خـویش و احسـاس گنـاه مشخص می شود (گیلبرت[۱۱]، ۱۳۸۹).

۲-اختلال افسردگی اساسی: فرد در اغلب مواقع ظرف مدت دو هفته،حداقل پنج مورد از نشانه های زیر را تجربه می کندکه بیانگر تغییر در مقایسه با عملکرد قبلی هستند.

خلق افسرده، کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیت‌های روزمره، بی قراری یا کندی روانی- حرکتی، خستگی یا از دست دادن انرژی، احساس بی ارزشی یا گناه بی مورد، مشکل تمرکز یا بی تصمیمی که این نشانه ها،پریشانی یا اختلال قابل ملاحظه ای به بار می آورند، نشانه ها بخشی از دوره ی آمیخته (منیک /دپرسیو) نیستند و ناشی از بیماری جسمانی، مصرف مواد، یا ‌داغ‌دیدگی نمی باشند (انجمن روان پزشکی آمریکا، ۱۳۸۹).

۳- اختلال افسرده خویی: افراد مبتلا ‌به این اختلال دست کم به مدت دو سال، به برخی از نشانه هایی که افراد مبتلا به افسردگی اساسی تجربه می‌کنند،مانند اختلال دراشتها، خستگی یا از دست دادن انرژی، احساس بی ارزشی یا گناه بی مورد، مشکل تمرکز یا بی تصمیمی، عزت نفس پایین دچار هستند.با این حال، آن ها نشانه های زیادی را تجربه نمی کنند و این نشانه ها شدید نیستند. (Klein etal .,1998).

۴-‌داغ‌دیدگی یا واکنش سوگ: معمولاً سوگ را به صورت فرایند روان شناختی در نظر می ‌گیرند که بعد از مرگ فرد عزیزی دستخوش آن می‌شویم، فرایندی که به نظر می‌رسد برای مردان دشوارتر از زنان باشد ( هالجین و ویتبورن [۱۲]،۱۳۹۲).

در واقع، تحقیقات نشان داده است که از دست دادن همسر یا عضو خانواده نزدیک معمولاً چهار مرحله پاسخ طبیعی دارد:

الف. کرختی و ناباوری که ممکن است از چند ساعت تا یک هفته ادامه یابد و امکان دارد که طغیان های پریشانی، وحشت زدگی، یا خشم شدید آن راقطع کنند.

ب. حسرت خوردن برای فرد متوفی و جستجو کردن او (بیشتر شبیه اضطراب تا افسردگی) که ممکن است چند هفته یا چند ماه ادامه یابد.نشانه های معمول عبارتند از بی قراری، بی خوابی، و اشتغال ذهنی (یاخشم) ‌در مورد فرد متوفی.

ج. آشفتگی و ناامیدی که بعد از کاهش یافتن حسرت خوردن و جستجو کردن آغاز می شود. این زمانی است که فرد سرانجام این فقدان را به عنوان همیشگی بودن می پذیرد و می کوشد هویت تازه ای را تشکیل دهد (مثلاً به عنوان بیوه مرد یا بیوه زن). ملاک های اختلال افسردگی اساسی ممکن است در طول این مرحله برآورده شوند.

د. وقتی که افراد به تدریج زندگی خود را بازسازی می‌کنند، غم فروکش می‌کند، وعلاقه به زندگی بر می‌گردد و سطحی از بازسای ایجاد می شود و عموماً این الگو بهنجار محسوب می شود اما برخی از افراد، یک جایی در وسط این توالی پاسخ طبیعی گیر می‌کنند. ماهیت طبیعی یا بهنجار نشان دادن تعداد خاصی از نشانه های سوگ باعث شده است که DSM-IV-TR توصیه کند که معمولاً ظرف دو ماه اول پس از فقدان نباید تشخیص اختلال افسردگی اساسی داده شود، حتی اگر تمام ملاک های نشانه برآورده شده باشند (همان منبع).

۵-اختلال خلقی یا افسردگی فصلی (موسمی): نوعی یا دوره ای از افسردگی است که معمولاً در پاییز یا زمستان تجربه می شود و یکی از عوامل مهم آن نور ناکافی است. احتمالاً نور ناکافی تغییرات معنی داری را در سطوح برخی از هورمونها بویژه ملاتونیین ایجاد می‌کند و از طرفی تغییرات دما و نور موجب به هم خوردن ساعت درونی بدن که الگوهای خواب و بیداری را کنترل می‌کند می‌گردد و این تغییرات منجر به بروز این اختلال می شود (American psychiatric Association,2000).

۶-افسردگی پس از زایمان: نوعی افسردگی است که پس از به دنیا آمدن بچه، دربعضی مادر ها (وگاهی پدرها) ایجاد می شودو از هر ده زن یک زن این افسردگی را تجربه می‌کند و ظهورش می‌تواند تا شش ماه پس از زایمان به تعویق بیافتد. در گذشته تصور می شد که افسردگی اساسی پس از زایمان نسبتاً شایع است، اما شواهد جدیدتر حکایت دارند که فقط « اندوه پس از زایمان » بسیار شایع است. نشانه های اندوه پس از زایمان معمولاً بی ثباتی هیجانی، به راحتی گریه کردن، و تحریک پذیری را شامل می شود که اغلب با احساس های شادی آمیخته هستند. این نشانه ها در ۵۰ تا ۷۰ درصد زنان ظرف مدت ۱۰ روز بعد از به دنیا آوردن فرزندانشان روی می‌دهند و معمولاً خود به خود از بین می رود. چند قرن است که افراد سعی کرده‌اند از علتهای اختلال‌های خلقی و نحوه ای که باید افراد مبتلا ‌به این اختلال را درمان کرد، آگاه شوند. پژوهشگران و نظریه پردازان به علت تمرکز زیاد روی این اختلالها، در سال‌های اخیر پیشرفت قابل ملاحظه ای کرده‌اند(همان منبع).

۲-۳ مبانی نظری

۲-۳-۱دیدگاههای زیستی

وراثت: از تحقیقاتی که ‌در مورد وراثت انجام شده، در رابطه با دخالت عوامل زیستی در اختلال‌های خلقی شواهد قانع کننده ای به دست آمده است.این نکته که این اختلالها در خانواده ها جریان دارند کاملاَ به اثبات رسیده است. درخانواه هایی که پدر یا مادر به اختلال خلقی مبتلا هستند،تقریبا ۳۰درصد فرزندان در معرض خطر ابتلا به آن قرار دارند.چنانچه پدر ومادر هر دو به اختلال خلقی مبتلا باشند، بین ۵۰ تا ۷۵ درصد فرزندان نیز به اختلال خلقی مبتلا خواهند شد ( هالجین و ویتبورن [۱۳]، ۱۳۹۲).

۲-۳-۲ عوامل زیست – شیمیایی

هنوز مشخص نیست چه مکانیزمهایی باعث می‌شوند افرادی که از لحاظ زیستی آمادگی دارند افسرده شوند یا دوره های منیک داشته باشند. در حال حاضر، معتبرترین نظریه های زیستی روی تغییر عملکرد انتقال دهنده ی عصبی به عنوان علت اختلال‌های خلقی تمرکز دارند. چون دانشمندان نمی توانند فعالیت انتقال دهنده های عصبی در مغز انسان را مستقیماً مشاهده کنند،پژوهش در این زمینه باید بر تحقیق روی حیوانات و مشاهده ی افرادی که داروهای خاصی مصرف می‌کنند، متمرکز باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...