۷-۲ سبکها و پاسخهای مقابلهای ناسازگار
افرادی که دارای طرحوارههای ناسازگار هستند در مواجهه با مسایل از راهبردهای مقابلهای ناسازگارانه (مقابله هیجانمدار) استفاده میکنند و به دنبال آن کیفیت زندگی روانی پایینتری را تجربه مینمایند (دهقانی، ایزدیخواه، محمدتقینسب و رضایی، ۱۳۹۳). بیماران در اوایل زندگی بهمنظور انطباق با طرحوارهها، پاسخها و سبکهای مقابلهای ناسازگاری را به وجود می آورند تا مجبور نشوند هیجانهای شدید و استیصالکننده را تجربه کنند. این کار معمولا منجر به تداوم طرحوارهها می شود. نکته مهم این است که اگر چه سبکهای مقابلهای گاهی اوقات به بیمار کمک میکنند تا از طرحواره اجتناب کند، ولی در عمل باعث بهبود طرحواره نمیشوند. از این رو سبکهای مقابلهای در نقش فرایند تداوم طرحواره، عمل میکنند. رفتار، بخشی از طرحواره بهشمار نمیآید، بلکه بخشی از پاسخهای مقابلهای است و از طرحواره نشأت میگیرد. اگر چه اکثر پاسخهای مقابلهای به شکل رفتاری هستند، با این حال، بیماران از طریق راهبردهای شناختی و هیجانی نیز دست به مقابله میزنند. سبک مقابلهای ممکن است به صورت شناختی، عاطفی یا رفتاری بروز کند، ولی در هر حال بخشی از طرحواره محسوب نمی شود. بنابرین سبکهای مقابلهای افراد در برابر طرحواره، ضرورتا در طول زمان ثابت باقی نمیمانند، در حالیکه طرحواره، در طی زمانها و مکانهای مختلف، ثابت است. علاوه بر این، بیماران مختلف بهمنظور مقابله با یک طرحواره یکسان، از طیف رفتارهای کاملا متفاوت و حتی متضاد، استفاده میکنند (یانگ و همکاران، ۱۳۸۹).
تمام موجودات زنده در مقابل تحدید، سه واکنش اساسی نشان می دهند: جنگ، گریز و میخکوب شدن. این سه واکنش با سه سبک مقابلهای جبران افراطی، اجتناب و تسلیم همخوانی دارند. در دوران کودکی، وجود یک طرحواره ناسازگار اولیه، مصداق یک تهدید است. تهدید، نوعی ناکامی در ارضای یکی از نیازهای هیجانی اساسی کودک(مثل دلبستگی ایمن، خودگردانی، آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم، خودانگیختگی و تفریح یا محدودیتهای واقعبینانه) محسوب می شود. همچنین تهدید ممکن است شامل ترس از هیجانهای شدیدتری باشد که طرحواره، آنها را مهار نکرده است. کودک به هنگام رو به رو شدن با تهدید، می تواند به کمک ترکیبی از این سه پاسخ مقابلهای با موقعیت کنار بیاید. کودک می تواند تسلیم شود، اجتناب کند یا به صورت افراطی جبران نماید. این سه سبک مقابلهای معمولا خارج از حوزه هشیاری عمل میکنند. کودک، احتمالا در هر موقعیت فقط یکی از این پاسخها را به کار میگیرد، ولی می تواند سبکهای مقابلهای متفاوتی را در موقعیتهای مختلف در برابر طرحوارههای متفاوت نشان دهد (یانگ، ۲۰۰۳).
۱-۷-۲ تسلیم طرحواره
وقتی بیماران، تسلیم طرحواره میشوند، به درست بودن آن گردن مینهند و هیچوقت سعی نمیکنند با طرحوارهها بجنگند یا از آن اجتناب کنند، بلکه میپذیرند که طرحواره درست است. آنها درد هیجانی طرحواره را مستقیما احساس میکنند؛ ولی بهگونه ای عمل میکنند که صحت طرحواره را تأیید نمایند. آنها بدون آگاهی از آنچه انجام می دهند، الگوهای طرحواره–خاست را تکرار میکنند، به طوری که در بزرگسالی، تجارب دوران کودکی را دوباره زنده میکنند. وقتی با برانگیزانندههای طرحواره رو به رو میشوند، پاسخهای هیجانی نامناسب نشان می دهند و هیجانهای خود را به طور کامل و آگاهانه تجربه میکنند. آنها از نظر رفتاری، افرادی را بهعنوان شریک زندگی خود میکنند که به احتمال زیاد با آنها، مانند “والدین خشمگین” برخورد میکنند (یانگ و همکاران، ۱۳۸۹).
۲-۷-۲ اجتناب از طرحواره
وقتی بیماران، سبک مقابلهای اجتناب را به کار میبرند، سعی میکنند زندگی خود را طوری تنظیم کنند که طرحواره هیچوقت فعال نشود. آنها میکوشند تا با آگاهی زندگی کنند، انگار که اصلا طرحواره وجود ندارد. از فکر کردن راجع به طرحواره اجتناب میکنند و افکار و تصاویر طرحوارهبرانگیزان را بلوکه می نماید و در صورت بروز چنین افکار یا تصاویر ذهنی سعی میکنند حواس خود را پرت کنند یا آنها را از ذهن خود بیرون کنند. نمیخواهند طرحواره را احساس کنند و هنگامی که احساسها به سطح آگاهی میرسند خیلی سریع و به هر نحوی که شده آنها را از ذهن خود پاک میکنند. آنها ممکن است به طور افراطی مشروب بنوشند، دارو مصرف کنند، روابط جنسی بی بند و بارانه داشته باشند، پرخوری کنند، اشتغال ذهنی اجبارگونه با پاکی و تمیزی پیدا کنند، هیجانطلب یا معتاد به کار شوند و در ارتباط با دیگران کاملا طبیعی به نظر برسند. معمولا از موقعیتهای برانگیزاننده طرحواره، مثل روابط صمیمی یا چالشهای شغلی، اجتناب میکنند. اکثر این بیماران از تمام حوزه های زندگی که نسبت به آنها احساس آسیبپذیری میکنند، رو بر میگردانند و از شرکت فعال در فرایند درمان اجتناب میکنند. بهعنوان مثال ممکن است فراموش کنند تکالیف خانگی خود را انجام دهند، عواطف خود را بیان نمیکنند و در جلسات درمان، فقط موضوعات سطحی و بیاهمیت را پیش میکشند، دیر به جلسات درمان میآیند یا ممکن است روند جلسات درمان را ناتمام رها کنند (یانگ، ۲۰۰۳).
۳-۷-۲ جبران افراطی طرحواره
وقتی بیماران، سبک مقابلهای جبران افراطی را به کار میبرند، از طریق فکر، احساس، رفتار و روابط بین فردی بهگونه ای با طرحواره میجنگند که انگار طرحواره متضادی دارد. آنها سعی میکنند تا حد ممکن با دوران کودکی خود یعنی زمان شکل گیری طرحوارهها، متفاوت باشند. اگر در دوران کودکی، احساس بیارزشی میکرده اند، بعدا در دوران بزرگسالی تلاش میکنند افرادی کامل و بیعیب و نقص جلوه کنند. اگر در کودکی مطیع بوده اند، در بزرگسالی، رو در روی همه میایستند. اگر در دوران کودکی تحت کنترل دیگران بوده اند، در بزرگسالی، دیگران را کنترل میکنند یا بههیچوجه حاضر به پذیرفتن نفوذ و تاثیر دیگران بر خود نیستند. اگر مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند، با دیگران بدرفتاری میکنند. آنها هنگام رو به رو شدن با طرحواره، دست به حمله متقابل میزنند. در ظاهر، اعتماد به نفس زیادی دارند؛ ولی در باطن، هر لحظه نسبت به فعال شدن طرحواره، احساس تهدید میکنند (یانگ و همکاران، ۱۳۸۹).