الیس، اصول سیزده گانه ای را به مثابه معیارهایی برای سلامت روان در نظر گرفته است، این اصول عبارت اند از : نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خود فرمانی، انعطاف پذیری، پذیرش عدم اطمینان ، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، خطر کردن ، و لذت گرایی بلند مدت پایا (خدارحیمی، ۱۳۷۴). به نظر الیس، انسان های سالم فاقد این باورهای غیر منطقی هستند:
۱- امیال اساسی انسان ، مثل امیال شهوانی و جنسی به این دلیل نیاز تلقی میشوند که ما ان ها را نیاز تعریف میکنیم ( در حالی که آن ها ترجیحات ما هستند).
۲- ما نمی توانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم؛ خواه این رویدادها، اجبار به انتظار کشیدن در صف باشد یا مواجه شدن با انتقاد، یا طرد ( در حالی که این رویدادها را می توان تحمل کرد).
۳- موفقیت ها و شکست های ما با ویژگی های خاصی مانند هوش ، ارزش ما را به عنوان انسان مشخص میکنند.
۴- دنیا باید با ما عادلانه برخورد کند ،گویی که دنیا میتواند از امیال ما پیروی کند.
۵- ما باید رضایت دیگران را جلب کنیم؛ گویی هستی ما به آن ها بستگی دارد.
۶- برخی افراد ، رذل یا شرورند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند؛ گویی ما میتوانیم بی ارزش بودن انسان را ارزیابی کنیم.
۷- وقتی اوضاع ان گونه که ما دوست داریم نیست ، گویی مفهوم وحشتناک بودن را می توان به صورت تجربی تعریف کرد.
۸- اگر فکر نمی کردیم که اوضاع وحشتناک است یا اگر به دلیل خشم یا اضطراب ناراحت نبودیم ، نمی توانستیم عمل کنیم.
۹- چیزهای زیان بخشی مانند سیگار یا مواد مخدر ،خوشی زندگی را بیش تر میکنند یا مصرف این مواد زیان آور، صرفاً به این دلیل ضرورت دارد که گذراندن زندگی بدون آن ها ممکن است برای مدتی ناخوشایند باشد.
۱۰- عامل بیرونی موجب شادی آنان می شود و ما نمی توانیم احساساتمان را کنترل کنیم.
۱۱- سابقه و گذشته ی فرد تنها عامل تعیین کننده ی مهم رفتار فعلی اوست ؛ گویی چیزی که زمانی زندگی فرد را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، برای همیشه بر آن تأثیر دارد.
۱۲- عقایدی که در کودکی آموخته ایم – خواه عقاید مذهبی ، خواه اخلاقی ، یا سیاسی – میتوانند راهنمای خوبی برای بزرگ سالی باشند؛ حتی اگر تعصب آمیز یا افسانه ای باشند(پروچاسکا، ۱۹۹۹).
دیدگاه رفتار گرایی
رفتار گرایی معتقد است که بهداشت و سلامت روانی به محرک ها و محیط وابسته است . به این ترتیب آنچه را که مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب می آورند از دیدگاه رفتار گرایان رفتاری است که مانند سایر رفتارها آموخته می شود. از نظر رفتارگرایان کسی که دارای سلامت روانی است رفتارش با محیط معینی با نوعی بهنجاری رفتاری سازگاری دارد. (میلانی فر، ۱۳۸۳).
به عقیده اسکینر[۴۰] از صاحب نظران این دیدگاه سلامت روانی و انسان سالم، معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط است. چنین انسانی وقتی با مشکل رو به رو می شود، تا هنگامی که از طریق جامعه به هنجار تلقی می شود ، برای بهبود بخشیدن به رفتار خود و اطرافیانش و به هنجار کردن آن ها به طور متناوب از شیوه ی اصلاح رفتار استفاده میکند. به علاوه ، انسان سالم باید آزاد بودن خود را نوعی توهم بپندارد؛ بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص می شود. انسان سالم کسی است که به خاطر رفتارهای متناسب از محیط و اطرافیانش تأیید اجتماعی بیشتری دریافت میکند. شاید معیار تلویحی دیگر در مورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم نه برای پیشبینی ، بلکه برای تسلط بر محیط خویش استفاده کند. در این معنا ، فرد سالم کسی است که بتواند برای به کار گیری هر روش ، بیش تر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندتری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال ، هدف مندی، غایت نگری و مانند آن را کنار بگذارد ( خدارحیمی ، ۱۳۷۴، به نقل از لطافتی بریس، ۱۳۹۰).
تعریف دین
دین کلمه ای عربی به معنی اطاعت، آیین و شریعت که در لاتین به صورت religion آمده است. این اصطلاح معنی واحدی که مورد قبول دانشمندان رشتههای علوم انسانی باشد ندارد و هر یک از دانشمندان و روان شناسان از دیدگاه خود تعریف متفاوتی از دین ارائه کردهاند. رادکلیف براون[۴۱] ، مردم شناس تنها به کارکردهای دین توجه کردهاست و آن را باعث نگه داشت نظم اجتماعی میداند (شجاعی زند، ۱۳۸۰) . هورتون [۴۲] دین را به عنوان بسط میدان روابط اجتماعی آدم ها به فراسوی محدودیت های جامعه صرفاً بشری در نظر میگیرد (هورتون ، ۱۹۶۰). بعضی از دین پژوهان مغرب زمین نیز دین را ابداع روشنگری می دانند (مورن [۴۳]، ۱۹۸۸). مارکس [۴۴] دین را محصول جامعه طبقاتی دانسته و معتقد است از طریق دین وعده آنچه در جهان دیگر خواهد آمد توجه از نابرابری ها و بی عدالتی ها در این جهان منحرف می شود (گیدنز[۴۵]، ۲۰۰۳، ترجمه صبوری، ۱۳۸۲).
آلپورت [۴۶] اولین کسی بود که برای دین دو جنبه بیرونی و درونی در نظر گرفت . جهت گیری مذهبی بیرونی را حرکات و حالات و تفکرات مذهبی دانست که به منظور رفع نیاز های مختلف از آن استفاده می شود ولی جهت گیری مذهبی درونی را حالتی دانست که در آن حیات و زیست و زندگی فرد در دین و مذهب است و هر رفتار و تفکری که دارد در ارتباط با عقیده مذهبی اوست ( صادقی، ۱۳۷۸). فروم [۴۷]دین را تأمین کننده بخشی از نیازهای انسان دانسته و معتقد است دین به انسان ها دید و کانون سر سپردگی میدهد (خسروپناه، ۱۳۸۲). ویلیام جیمز[۴۸] دین را نتیجه تأثیرات و احساسات و رویدادهایی میداند که برای هر انسانی در عالم تنهایی روی میدهد و انسان در مییابد که بین او و چیزی که آن را امر خدایی می نامد رابطه ای برقرار است (آذربایجانی، ۱۳۹۰)
تاریخچه روان شناسی دین
هر چند تاریخچه رسمی پیدایش روان شناسی دین به اواخر قرن نوزدهم – تقریباً مقارن ایجاد روان شناسی علمی- میرسد اما تأملات روان شناختی درباره دینداری انسان، سابقه ای دیرینه دارد. این تأملات گاهی جنبه توصیفی دارند، همانند کتاب های مقدس ادیان بزرگ و میز کتاب های دینی ای که برای تربیت معنوی تدوین شده اند، نظیر کتاب اعترافات [۴۹] آگوستین قدیس [۵۰] ، مثنوی مولوی و احیاء علوم الدین غزالی و نوشته های برخی فیلسوفان و متألهان ، مانند جاناتان ادواردز [۵۱](۱۷۰۳-۱۷۸۵)، فردریک شلایر ماخر[۵۲] و سورن کیرکگور[۵۳] (۱۸۱۳- ۱۸۵۵). گاهی نیز این تأملات به تبیین پیدایش دین مربوط می شود، رد پای این جنبه دوم را دست کم در سه قرن پیش از میلاد می توان یافت. در دوره جدید، روان شناسی دین به طور عمده در سه سنت قابل پیگیری است.
۱- سنت انگلیسی- آمریکایی: رویکرد توصیفی و حتی آزمایشگاهی و تجربی به دین مهم ترین ویژگی این سنت است. گالتون[۵۴] ، استانلی هال[۵۵]، لوبا[۵۶]، استاربوک[۵۷]، جرج کو[۵۸]، ویلیام جیمز[۵۹] و جیمز برت[۶۰] مهم ترین روان شناسان در این عرصه اند که تحقیق و تألیف در این زمینه داشته اند.