ازدواج با سایر مناسبات زندگی تفاوت دارد. وقتی زوجی با هم زندگی ‌می‌کنند و متعهد به حفظ زندگی مشترک هستند، توقعاتی از هم پیدا ‌می‌کنند. هر کدام انتظار دارند که از عشق بی­قید و شرط، صمیمیت و وفاداری و حمایت دیگری برخوردار باشند. زن و شوهر، به طور

فصل دوم: پیشینه پژوهش

صریح، یا غیر مستقیم، کلامی و غیرکلامی خود را به رعایت این نیازهای عمیق متعهد کرده ­اند هر اقدام زن یا شوهر مفاهیمی مشتق از این امیال و انتظارات‌ دارد(کوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، ۱۳۷۸؛ بوون، ۱۹۶۶).

به خاطر شدت احساسات و توقعات و تحت تأثیر وابستگی عمیق و معانی سمبلیک و اغلب دلبخواهی، که زن و شوهر برای اعمال یکدیگر در نظر می­ گیرند. احتمال برداشت سوء تفسیر و نادرست رفتارهای آن ها ازهم زیاد است. وقتی دراثر سوء تفاهم اختلافاتی بروز ‌می‌کنند، زن و شوهر به جای توجه به مسئله، درمقام سرزنش یکدیگر حرف می­زنند، وقتی مشکلات

نمایان می­شوند و خصومت و سوءتفاهم بالا ‌می‌گیرد، زن و شوهر جنبه­ های مثبت و قوت یکدیگر را از یاد می­برند و به­تدریج کار به جایی می­رسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال می­رود و گرفتاری اصلی و عامل سوءتفاهم فراموش می­ شود آرون بک، سوءتفاهم را مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی می­داند به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلاف و پی­آمدهای ناشی از آن می­ شود (بک، ترجمه قراچه‌داغی، ۱۳۸۲).

طبق تحقیقات مایکل­گورین که بیش از۲۰ سال به طول انجامید، مغزانسان در جریان مراحل مختلف ازدواج تغییرات زیادی را تجربه می­ کند. همین تغییرات مغزی سبب ایجاد تغییرات رفتاری می­گردد. ادراک صحیح این تغییرات همان کلید دستیابی به ازدواج موفق است.

این تغییرات شامل ۴ مرحله به شرح زیر می‌باشد:

الف ) مرحله عشق: وقتی زن و شوهر احتمالی، با یکدیگر آشنا می­شوند و رابطه عاطفی بین آن ها برقرار می­ شود، مغز آن ها وارد مرحله « عاشق شدن » می­گردد. در این مرحله، بدن آن ها ماده­ای موسوم به فرومونز[۲۴] تولید می­ کند. به عنوان مثال، هنگامی که زن و مرد به یکدیگر نگاه ‌می‌کنند، خود را به هم بسیار نزدیک و وابسته می­بینند و احساس ‌می‌کنند که یک روح در دو جسم­اند در این میان هورمون اکسیتوسین نقش بسیار مهمی ایفا می­ کند این هورمون را هورمون ایجاد وابستگی می­نامند. این هورمون همان هورمونی است که در بدو زایمان مادر در بدن او ترشح می­ شود و عامل به وجودآمدن وابستگی عمیق مادر به نوزادش است. به همین دلیل این هورمون، زن و مردی را که عاشق یکدیگر هستند به هم وابسته می­سازد. اکسیتوسین باعث می­ شود که طرفین رابطه، رفتارهای ناخوشایند یکدیگر را نبینند.

فصل دوم: پیشینه پژوهش

ب) مرحله دلسردی: چندمین ماه یا حتی یک سال پس از ازدواج، هورمونها و شیمی مغز دچارتغییراتی می­گردند، بخش« فکرکردن » در مغز به وجود نقاط ضعف درشریک زندگی پی می­برد. در این مقطع است که زن و شوهر به راحتی از رفتارهای یکدیگر ناراحت می­شوند. اگر زوجین در مرحله اول با یکدیگر ازدواج کرده باشند، در مرحله دوم نسبت به انتخاب خود دچار شک و تردیدی جدی خواهند شد و به سادگی در می­یابند که ازدواج آن ها با مشکلی روبه­رو شده است اما این مرحله کاملاً طبیعی است و این دلسردی ناشی از تغییرات شیمیایی بدن است و گذر از این مرحله، به منظور همگام کردن دو دیدگاه متفاوت الزامی است (بک، ترجمه قراچه‌داغی، ۱۳۸۲).

ج ) مرحله قدرتمندی: زن و شوهری که مرحله دلسردی را پشت سر می­گذارند معمولاً وارد این مرحله می‌شوند. به منظور مقابله با دلسردی، زوجین تلاش ‌می‌کنند تا با تغییر طرف مقابل او رابه مرحله اول بازگردانند اما این کار بیهوده است. به همین دلیل، تلاش زوجین درجهت تغییر یکدیگر، به پیچیدگی مشکل آنان دامن می­زند. اما آنچه مسلم است این است که شیوه تفکر، عملکرد و رفتار زن و مرد متفاوت است. این بخش دردناک­ترین قسمت ازدواج است. اما زوجینی که در این مرحله باقی می­مانند باید بدانند که تفاوت‌های مغزی آنان خود کلیدی در رسیدن به ازدواج موفق است. باید به خاطر داشت که مرد، مرد است و زن، زن، آن ها دو روح در دو جسم کاملاً جدا از یکدیگر هستند. پس از تضعیف عشق، شوهر به فعالیت­های مستقل بیشتری احتیاج پیدا می­ کند و زن نیز به تقویت ارتباط با دوستان خود روی ‌می‌آورد. ‌بر اساس تحقیق گورین، یکی ‌از دلایلی که مردان و زنان در مرحله قدرت­نمایی یکدیگر را سرزنش ‌می‌کنند، عدم درک و تعریف مشترک از مفهوم استقلال در زندگی زناشویی است. بسیاری از طلاق­ها در هفتمین یا هشتمین سال پس از ازدواج روی می­ دهند، درست زمانی که زوجین سعی در « تغییر » یکدیگر دارند.

د ) مرحله بیداری: طی مراحل عشق، دلسردی و قدرت­نمایی، زن و مرد به یکدیگر بسیار نزدیک می­شوند. حال آنکه غالب زوجها ‌به این موضوع توجهی ندارند. در حقیقت، به حدی به یکدیگر نزدیک می­شوند که هر یک فردیت طرف مقابل را نادیده ‌می‌گیرد. مرد نیازهای عاطفی و هیجانی و توجه زن به کارهای خانه را بیهوده تلقی می­ کند. از سوی دیگر، زن نیز عادات، سرگرمی­ها، پرکاری و استقلال­خواهی مرد را خودخواهانه و زنگ خطری برای ازدواج ارزیابی می­ کند. در این مرحله،‌ زوج بیدار می‌شوند آن ها در می­یابند که نزدیکی آن ها بسیار غیرمنطقی و خارج ‌از چارچوب بوده است و اینک باید از نظر روانشناختی از یکدیگر جدا شوند.

فصل دوم: پیشینه پژوهش

به عنوان مثال، مرد ممکن است در قبال رفتار ناراحت کننده همسرش سکوت اختیار کند. زن نیز ممکن است به دلیل انجام کارهای خانه، از رفتن به میهمانی صرفنظر کند. در نهایت مرد متوجه می­ شود که حق با زن است، اگر زن و مردی در ارتباط خود همدیگر را یاری نکنند، ارتباط به شکست می­انجامد. ازسوی دیگر زن نیز حق را به جانب شوهر خود می­دهد، اگر استقلال کافی در رابطه وجود نداشته باشد ارتباط با مشکل مواجه خواهد شد. وقتی زوجین از یکدیگر فاصله می­ گیرند، ‌رابطه قوی که در ابتدا وجود داشت، کمرنگ می­ شود ضمناً نزدیکی بیش از اندازه به گونه ­ای که هر یک فردیت دیگری را نادیده بگیرند، ‌پیامدی مشابه را به همراه خواهد داشت.

ه ) مرحله ازدواج مادام العمر: با ایجاد توازن درنحوه ارتباط زن و مرد، ازدواج نیز به توازن خواهد رسید. قدرت­نمایی از بین می­رود و یک ارتباط رشدیافته و بالغ، زن و مردرا به یکدیگر پیوند می­دهد. در این شرایط، آن ها ضمن آنکه به هم ‌نزدیک اند، ازهم جدا هستند به همین دلیل آن را ارتباط متوازن می­نامند. در این حالت، زوجین نه ‌به این دلیل که یکی ‌شده‌اند، ‌بلکه به دلیل شناخت و احترام به هم زندگی ‌می‌کنند (کوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، ۱۳۷۸).

۲-۱-۱-۵- فرسودگی در زندگی زناشویی

تعارض پدیده­ای است که همراه با عشق و به موازات آن در ارتباطات زندگی زناشویی به وجود می‌آید، به همزیستی خود در کنار آن ادامه می‌دهد و گاهی همچون سرطان تمامی رابطه را فرا می‌گیرد. در تمام دوران‌های تاریخ بشر، تعارض بین مرد و زن مشهود است. از همان ابتدا درگیری و کشمکش آدم و حوا بر سر خوردن میوه معرفت نشانگر اجتناب‌ناپذیر بودن تعارض است(گودرزی، ۱۳۷۸: ۱۹-۱۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...