میرکمالی و همکاران (۱۳۸۶) به دنبال بررسی رابطۀ هوش هیجانی با گرایش به تحول سازمانی در مدیران آموزش و پرورش استان اصفهان و همچنین، بررسی وجود تفاوت معنادار بین مقادیر رابطه هوش هیجانی کلی با گرایش به تحول سازمانی مدیران مذکور بر اساس متغیرهای تعدیل کننده بودند. ایشان از روش پژوهش از نوع همبستگی بهره برده و جامعه آماری نیز شامل کلیه مدیران آموزش و پرورش استان اصفهان در سال ۱۳۸۴ بوده است. ۶۳ نفر از مدیران آموزش و پرورش استان اصفهان با بهره گیری از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و طبقه بندی به طور تصادفی انتخاب شدند. ابزارهای گردآوری داده ها، شامل پرسشنامه استاندارد هوش هیجانی مایر و سالووی (۱۹۹۰) و پرسشنامه محقق ساخته گرایش به تحول سازمانی بوده است. نتایج پژوهش نشان داد که بین هوش هیجانی و ابعاد آن با گرایش به تحول سازمانی ارتباط مثبت و معنادار وجود دارد.
قلی پور و همکاران (۱۳۸۸) به منظور بررسی تأثیر الگوی رهبری خدمتگزار بر اعتماد و توانمندسازی در سازمان های دولتی پژوهشی را انجام دادند و رهنمودهایی را برای اثربخشی هر چه بیشتر مدیران دولتی ارائه کردند. از این رو رابطه متقابل رهبری خدمتگزار با اعتماد سازمانی و توانمندسازی از طریق تحلیل تحقیق همبستگی مورد بررسی قرار گرفت، نتایج حاصله بر وجود رابطه ای قوی میان رهبری خدمتگزار، اعتماد سازمانی و توانمندسازی دلالت دارند. همچنین یافته های تحقیق بیانگر آنند که تفاوت معناداری میان ادراک کارکنان و مدیران از رهبری خدمتگزار وجود دارد.
فرهنگ و همکاران (۱۳۸۹) در پژوهشی به بررسی ارتباط اعتماد سازمانی با یادگیری سازمانی پرداختند. در این پژوهش پرسشنامه های یادگیری سازمانی و اعتماد سازمانی میان ۲۴۰ نفر از کارکنان و اعضای هیئت علمی دانشگاه های دولتی پزشکی و غیر پزشکی جنوب شرق کشور که به صورت تصادفی انتخاب شدند، توزیع شد. نتایج پژوهش نشان داد که رابطه بین مؤلفه اعتماد عمودی و مؤسسه ای با یادگیری سازمانی معنادار است . همچنین، رابطه بین مؤلفه اعتماد سازمانی افقی با مؤلفه اعتماد سازمانی عمودی و مؤسسه ای معنادار است ، اما رابطه بین مؤلفه اعتماد سازمانى افقی و یادگیری سازمانی معنادار نیست و به همین دلیل، این رابطه از مدل نهایی پژوهش حذف شد.
دهشیری (۱۳۸۳)، به منظور بررسی رابطه هوش هیجانی و مدیریت زمان با استرس شغلی معلمان مقطع متوسطه پژوهشی را انجام داده است. برای این منظور از بین معلمان مقطع متوسطه شهرستان یزد ۲۰۶ معلم به طور تصادفی انتخاب شدند (۱۲۸ نفر مرد، ۷۸ زن). ابزارهای اندازه گیری پژوهش عبارت بودند از: پرسشنامه استرس شغلی، پرسشنامه هوش هیجانی سیبر یا شرینگ و پرسشنامه مدیریت زمان. نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد که هوش هیجانی و مدیریت زمان به طور معنی داری استرس شغلی معلمان را پیشبینی میکند، این دو متغیر با هم ۵۷ درصد از تغییرات استرس شغلی را تبیین میکنند. همچنین نتایج تحلیل نشان داد که مؤلفه های هوش هیجانی به ویژه مؤلفه های خود کنترلی، همدلی، خودآگاهی در پیشبینی استرس شغلی نقش معنی داری دارند و به همراه مدیریت زمان ۷۸ درصد از تغییرات استرس شغلی را تبیین میکنند. از بین این مؤلفه ها خود کنترلی بیشترین نقش را درتبیین استرس شغلی دارد و حدود ۵۷ درصد از تغییرات استرس شغلی را تبیین میکند، بعد از خود کنترلی، همدلی ۱۳ درصد از تغییرات استرس شغلی را تبیین میکند و متغیرهای خودآگاهی و مدیریت زمان نیز به ترتیب ۳ و ۲ درصد از تغییرات استرس شغلی را تبیین میکنند و اثر آن ها در پیشبینی استرس شغلی معنا دار است.
اسدی، برجعلی، جمهری (۸۶)، به منظور بررسی رابطه بین عامل های هوش هیجانی، فرسودگی شغلی و سلامت روان کارکنان یک مجتمع صنعتی برنامه ریزی شد. برای این منظور کارکنان مرد شرکت ایران خودرو به عنوان جامعه آماری این تحقیق انتخاب شدند و نمونه مورد نیاز تحقیق در حدود ۱۵۰ نفر با بهره گرفتن از روش نمونه گیری طبقه ای منظم انتخاب شدند. ابزارهای تحقیق عبارتند از سه پرسش نامه هوش هیجانی، سلامت روان (GHQ) و فرسودگی شغلی. برای تحلیل داده ها از شیوه های آماری تحلیل رگرسیون گام به گام، همبستگی و سایر شاخص های آمار توصیفی استفاده شد. در بررسی فرضیه اول نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان داد که عامل هوش هیجانی نقش تعیین کننده ای در تبیین تغییرات و پراکندگی متغیر فرسودگی شغلی ایفا میکند و به طور کلی در حدود ۶۱% از تغییرات آن را تبیین میکند. فرضیه دوم تحقیق نیز مبنی بر وجود رابطه مثبت بین عامل هوش هیجانی و عامل سلامت روان به خوبی تأیید شد و بررسی ها علاوه بر رابطه معنادار بین زیرعامل های هر دو عامل نشان داد که هوش هیجانی در حدود ۵۰% از تغییرات و پراکندگی عامل سلامت روان را تبیین میکند، اما رابطه بین عامل های سلامت رون و فرسودگی شغلی در تحلیل رگرسیون معنادار به دست نیامد.
ثمری و طهماسبی(۸۶)، با هدف بررسی رابطه بین هوش هیجانی با پیشرفت تحصیلی، سن و جنسیت در دانشجویان، یک مطالعه توصیفی از نوع همبستگی انجام دادند. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان رشته روان شناسی بالینی مشغول به تحصیل در سال ۸۶-۸۵ در دانشگاه آزاد کاشمر و نمونه موردنظر شامل ۱۱۲ نفر بوده است که به شیوه نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب گردیده اند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه استاندارد شده هوش هیجانی بار- آن و به عنوان شاخص پیشرفت تحصیلی از معدل دانشجویان استفاده شده است. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز از ضریب همبستگی پیرسون و آزمون t مستقل استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان داد که بین نمره کلی هوش هیجانی و برخی مؤلفه های آن با پیشرفت تحصیلی رابطه معنی داری وجود دارد. همچنین بین سن با هوش هیجانی رابطه وجود دارد. در مورد رابطه هوش هیجانی با جنسیت، نتایج پژوهش نشان داد که بین دختران و پسران، در نمره کلی هوش هیجانی تفاوت معنی داری وجود ندارد، اما در دو مؤلفه آن تفاوت معنی دار وجود داشت.
وطن خواه، رئیسی، کلهر (۸۶) به منظور تعیین همبستگی هوش هیجانی با راهبردهای مدیریت تعارض بین مدیران بیمارستانهای آموزشی قزوین، پژوهشی را به روش همبستگی انجام دادند. نمونه مورد پژوهش ۷۸ نفر از مدیران بیمارستانهای آموزشی قزوین بود. داده ها با بهره گرفتن از پرسشنامه هوش هیجانی شرینگ و پرسشنامه راهبردهای مدیریت تعارض رابینز؛ و پرسشنامه ویژگیهای دموگرافیک به شیوه لیکرت جمع آوری؛ و با بهره گرفتن از شاخصهای آمار توصیفی، آزمون هبستگی پیرسون، آزمون تی و آنالیز واریانس تحلیل شد. یافته ها نشان میدهد که بین میزان هوش هیجانی مدیران مورد مطالعه با راهبرد عدم مقابله در مدیریت تعارض همبستگی از لحاظ آماری معنی دار معکوس وجود دارد. بین میزان هوش هیجانی مدیران با دو راهبرد راه حل گرایی و راهبرد کنترل همبستگی معنی دار از لحاظ آماری مشاهده نشد. همچنین همبستگی هوش هیجانی با هیچ یک از ویژگیهای فردی مدیران (سن، جنس، سابقه خدمت، سابقه مدیریت و میزان تحصیلات) از نظر آماری معنی دار نیست.