۲-۲-۲-۷ صادرات و رشد اقتصادی

تجارت خارجی و ارتباط آن با رشد اقتصادی یکی از موضوعات بسیار بحث­انگیز به ویژه در انتخاب استراتژی­ های توسعه در کشورهای در حال توسعه ‌می‌باشد (محمد زاده ۱۳۸۴). بررسی­ های انجام شده ‌در مورد رابطه علیت میان رشد صادرات و رشد اقتصادی نتایج متفاوت ومتناقضی را ارائه داده ­اند . به طور کلی، وجود رابطه علیت دو طرفه، عدم وجود رابطه، وجود رابطه علی از سوی رشد صادرات به سوی رشد تولید ناخالص داخلی و یا برعکس، مجموعه نتایجی هستند که ‌از مطالعات متعدد انجام شده برای کشورهای مختلف حاصل شده است (کیانی و حسنوند ۱۳۷۷). امروزه بررسی رابطه میان صادرات و رشد اقتصادی به یکی از موضوعات مهم در ادبیات توسعه تبدیل شده است. عمده تجزیه و تحلیل­ها در این رابطه بر اساس این فرضیه که ” فعالیت صادراتی منجر به رشد اقتصادی می شود ” پایه­ریزی شده­است. به عبارت دیگر، توسعه صادرات ر شد اقتصادی را سبب می­ شود .این موضوع به عنوان فرضیه صادرات -رشد نامیده شده­است (ریپاس و کریستوپلاس ۲۰۰۵ ). پایه تئوریکی این رابطه ‌بر اساس فرضیات زیر ‌می‌باشد (گیلی و ویلیامسون ۲۰۰ و یاقمیان ۱۹۹۴): ۱-توسعه صادرات سبب رشد تولید از طریق تقویت مبادلات خارجی می­ شود.

    1. رشد صادرات ممکن است باعث ایجا د تخصص در تولید محصولات صادراتی شده و موجب رشد وافزایش تولید این محصولات گردد که در نتیجه سطح بهره ­وری افزایش و تخصیص مجدد منابع از بخش غیرتجاری ناکارا به بخش با بهره ­وری بالاتر صورت خواهد­گرفت . ‌بنابرین‏ تغییرات ‌در بهره وری منجر به گسترش تولید می­ شود.

۲- صادرات، ارز خارجی بر ای کشور فراهم می‌کند که در این صورت شرایط برای وارد کردن کالاهای سرمایه­ای آسان تر شده و نهایتاً منجر به رشد تولید می­ شود

۳-صادرات، سبب ایجاد بازارهایی با اندازه کارا شده و سبب ایجاد صرفه های حاصل از اندازه می شود و همچنین باعث افزایش سرعت نرخ تشکیل سرمایه و تغییرات تکنیکی می­گردد.

در طی دهه­های گذشته مقالات متعددی در ارتباط با موضوع رابطه صادرات و رشد اقتصادی در کشورهای مختلف انجام شده است. این ادبیات تجربی را می توان در ۳ گروه طبقه بندی کرد:

– یک گروه از مطالعات بر اساس ر وش تابع تولید پایه ریزی شده اندکه در این مطالعات صادرات به عنوان یک نهاد ه تولیدی مطرح شده است .

-گروه دوم ‌بر اساس درجه مطلوبیت و همبستگی مقطعی در چارچوب الگوی دو متغ یره پایه­ریزی

شده است.

-گروه سوم که جدید­ترین مطالعات را در بردارد، ‌بر اساس تست علیت و تست هم‌جمعی و تست

ریشه واحد صورت گرفته است .

مطالعات اغلب نتایج متضادی را گزارش کرده‌اند . ‌بنابرین‏ بر اساس گزارشات داده شده، نتایج مطالعات گروه اول ودوم فرضیه صادرات – رشد اقتصادی را تأیید کرده ­اند. در مقابل مطالعات گروه­ سوم که ‌بر اساس تست­های علیت ‌می‌باشد، این فرضیه را تأیید نمی­کند. البته تعدادی استثنائات در میان همه مطالعات وجود دارد. برای مثال بهمنی اسکویی(۱۹۹۱) در مطالعه خود درمورد ۸ کشور کمتر توسعه یافته نتیجه ­گیری کرد که یک علیت دو طرفه میان صادرات و رشد اقتصادی وجود دارد.

برای صادرات – رشد اقتصادی استدلال­های تئوریکی ‌به این صورت بیان می­گردد:

افزایش تقاضا برای صادرات انگیزه­هایی را برای تخصصی شدن در یک بخش صادراتی، اقتصادهای اندازه و تخصیص مجدد منابع از بخش های غیرتجاری با کارایی کمتر به بخش تجاری صادرات با کارایی بالاتر را منجر می­ شود. که در نهایت منجر به افزایش بهره ­وری و رشد تولید می­گردد. به طور ویژه، استدلال شده که صادرات بالاتر، دستیابی به تکنولوژی­های پیشرفته را افزایش می­دهد و همچنین مهارت‌ها، یادگیری بر اساس آموزش و تجربه، تکنیک­های مدیریتی و فعالیت­های ا ‌اقتصادی کارآفرین را تشویق کرده و به حل مشکلات مربوط به ارز خارجی کمک می­ کند (ریپاس و کریستوپلاس ،۲۰۰۵).

۲-۲-۲-۸ محرک­ها و برانگیزاننده­های صادرات

روند جهانی­شدن تجارت موجب می­ شود که شرکت ها به تدریج در فرایند صادرات درگیر شده و به بازارهای جهانی روی آورند. البته باید در نظر داشت که انگیزه­ ها و محرک­های شروع به صادرات برای شرکت­های مختلف متفاوت ‌می‌باشد. در بررسی­ های مربوط به انگیزه های صادراتی که بر تصمیم شرکت­ها بر شروع فعالیت­های صادراتی و یا حفظ و تداوم این فعالیت­ها تأثیر می­ گذارد، ‌می‌توان دو رویکرد را دنبال نمود. اولین رویکرد در رابطه با این موضوع است که آیا تصمیم به صادرات در ابتدا توسط عوامل داخلی شرکت اتخاذ می‌گردد یا اینکه این تصمیم منشأ خارجی دارد (ابراهیمی و همکاران، ۱۳۷۸). نتایج نشان می­ دهند که بیشتر شرکت­ها اهمیت محدود و اندکی را برای محرک­های صادراتی که به واسطه سیاست­های صادراتی دولت قائل می­گردند. با این حال بایستی به یادداشت که در ادبیات مربوط به بازاریابی صادراتی نقش دولت به عنوان یک عنصر کلیدی در تصور مدیر از بین ­المللی شدن شرکت (وارد شدن به فرایند صادراتی یا وارد نشدن) در نظر گرفته شده­است، چه این نقش به نظر مدیران بازدارنده باشد، چه نقشی تسهیل کننده. محرک­های صادراتی از دید برخی از محققین به عنوان مهم­ترین و پویاترین عناصر در تعیین رفتار صادراتی شرکت­ها مطرح گردیده­اند. در ادبیات بازاریابی صادراتی چند تئوری وجود دارد که به تشریح محرک­های صادرات می ­پردازد. انگیزش به همراه تجربه، رشد، نوع شرکت و رفتارهای صادراتی مهم­ترین متغیرهایی هستند که در رابطه با توسعه صادراتی مورد بررسی ارتباط میان میزان انگیزش مانع « ‌بر دلی » . قرار ‌گرفته‌اند صادراتی)، سبک شناختی و رشد شرکت را مورد بررسی قرار داد(فیشر و یوری، ۱۳۷۵) آقای جونز بیان کرده­است که انگیزش شرح می­دهد که چگونه رفتاری از فرد سر می­زند، چگونه تقویت می­ شود، آن رفتار چگونه حفظ می­گردد، جهت می­یابد و در نهایت متوقف بیان کرده­است که انگیزش فرآیندی « وروم » می­ شود. به علاوه است که تعیین کننده انتخابی است که فرد از میان گزینه­ های مختلف موجود انجام می­دهد. موضوع مشترک در دو تئوری بالا این است که انگیزش در رابطه با عواملی است که رفتار فرد را تقویت می­ کند، به آن رفتار جهت می­دهد و آن رفتار را تداوم می­بخشد. به علاوه این مطالعات تفاوت های عمده­ای را بین اینکه چگونه افراد از طریق محرک­های مختلف می ­توانند تحریک شوند و میزان تأثیری که هر یک از این محرک ها بر رفتار می ­توانند داشته باشند را نشان می­دهد. تئوری دیگری که در این مورد وجود دارد تئوری شناخت« پورتر و لاولر » انگیزش است که مبنای تئوری انتظار ارزش ‌می‌باشد. این تئوری عنوان می‌دارد که انتظارات، اعتقاداتی هستند که فرد آن ها را نگه داشته، منجر به برخی پیامدهای بعدی می­گردد. از سوی دیگر ارزش به معنای ارزش مثبت یا منفی است که فرد ‌در مورد تحقق پیامدها قائل می­ شود و این تأثیرات مشترک به انگیزش فرد منجر می‌گردد. اهمیت تئوری ارزش انتظار را در مدیریت « بودلی و کخ » صادرات مورد بررسی قرار داده و نتایج زیر را مشاهده کرده‌اند:

۱) مدیران در میان نتایج مختلفی که به طور بالقوه وجوددارد توجیحات خاص خود را دارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...