افسردگی از زمانهای قدیم در نوشته ها آمده است و توصیفهایی از آنچه ما امروزه اختلالات خلقی می خوانیم دربسیاری از مدارک طبی قدیم وجود دارد . داستان عهد عتیق شاه سائول و داستان خودکشی آژاکس در ایلیاد هومر ، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کردهاند . حدود ۴۵۰ سال قبل از میلاد ، بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد . در حدود ۱۰۰ سال قبل از میلاد کورتیلوس سلسوس در کتاب De Medicina افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود . این اصطلاح را پزشکان دیگر از جمله ارسطو (۱۲۰ تا ۱۸۰ سال بعد از میلاد ) و جالینوس ( ۱۲۹ تا ۱۹۹ سال بعد از میلاد ) نیز به کار بردند . در قرون وسطی طبابت در ممالک اسلامی رونق داشت و رازی و ابن سینا و پزشک یهودی ،میموند ، ملانکولی را بیماری مشخص تلقی می نمودند . در سال ۱۸۵۴ ژان پیرفالر حالتی را توصیف نمود و آن را جنون ادواری نامید .
امیل کرپلین در سال ۱۹۸۶ بر اساس معلومات روانپزشکان فرانسوی و آلمانی ، مفهوم بیماری مانیک دپرسیو راشرح داد که شامل اکثر ملاکهای تشخیصی است که امروزه روانپزشکان برای تشخیص این بیماری از آن ها استفاده میکنند . کرپلین همچنین نوع خاصی از افسردگی را به نام « افسردگی رجعتی » که پس از یائسگی در زنها و در اواخر بزرگسالی در مردها شروع می شود را شرح داد ( پورافکاری، ۱۳۸۶) .
۲-۱-۲-۳- ملاکهای تشخیصی حملهافسردگی اساسی DSMIV
A پنج تا ( یا بیشتر ) از علائم زیر در یک دوره دو هفته ای وجود داشته اند و نشان دهنده تغییر از سطح عملکرد قبلی هستند ، حداقل یکی از علائم یا به صورت :
۱ـ خلق افسرده و یا ۲ـ از دست دادن علاقه و احساس لذت است .
- علائمی را که به وضوح ناشی از اختلال طبی کلی هستند ، یا هذیانها و توهمات ناهماهنگ با خلق را به حساب نیاورید .
۱ـ خلق افسرده اکثر مواقع تقریباً هر روز ، یا با گزارش ذهنی ( مثل احساس غمگینی ، پوچی ) یا مشاهدات دیگران ( مثلاً غمگین و اشکبار بودن ).
- در کودکان و نوجوانان ممکن است به صورت خلق تحریک پذیر باشد .
۲ـ کاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به تمام ، یا تقریباً تمام فعالیتها در قسمت عمده روز ، تقریباً هر روز ( به طوری که شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران نشان میدهد) .
۳ـ کاهش قابل ملاحظه وزن بدون پرهیز یا رژیم غذایی یا افزایش وزن ( مثلاً پیش از ۵ درصد وزن بدن در یک ماه ) یا کاهش و یا افزایش اشتها تقریباً هر روز .
- در کودکان عدم بالا رفتن مورد انتظار وزن را در نظر بگیرید .
۴ـ بی خوابی یا پر خوابی تقریباً هر روز .
۵ـ تحریک یا کندی روانی ـ حرکتی تقریباً هر روز ( قابل مشاهده برای دیگران مربوط به احساسهای ذهنی بی قراری یا کندی که دریافت یا مطرح میگردد ).
۶ـ خستگی یا فقدان انرژی تقریباً هر روز .
۷- احساس بی ارزشی ، زیادی بودن یا گناه بی جا ( که ممکن است هذیانی باشد، تقریباً هر روز، فقط شامل خود ملامتگری و احساس گناه در مورد بیمار بودن نمی گردد) .
۸ـ کاهش توانایی تفکر یا تمرکز ، یا بی تصمیمی تقریباً هر روز (به شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران ) .
۹ـ افکار تکرار شونده مرگ ( نه به صورت ترس از مرگ ) افکار انتحاری تکراری بدون نقشه خاص ، یا اقدام به خودکشی یا طرح خاص برای خودکشی .
B ـ علائم شامل ملاکهای یک دوره مختلط نمی گردد .
C ـ علائم ناراحتی قابل ملاحظه بالینی که با تخریب در عملکرد اجتماعی ، شغلی یاخانوادگی همراه است.
D ـ علائم ، ناشی از تأثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده ( داروی نسخه شده یا داروی سوء مصرف یا یک اختلال طبی کلی مثل کم کاری تیروئید ) نباشد .
E ـ داغدیدگی توضیح بهتری برای علائم ارائه نکند . یعنی پس از فقدان فردی محبوب ، علائم بیش از دو ماه دوام یابد و با تخریب عملکردی بارز ، اشتغال ذهنی بیمارگونه با بی ارزشی ، تفکر انتحاری ، علائم پسیکوتیک ، یا کندی روانی ـ حرکتی همراه شود . (گنجی،۱۳۸۷).
۲-۱-۲-۴- نشانه های افسردگی :
صرف نظر از اینکه چه عواملی باعث ایجاد و بروز بیماری افسردگی می شود ، مجموعه علائم مربوط به این بیماری ، یعنی سندرم افسردگی ، به نحو خارق العاده ای تداوم داشته و دارد . معمولاً بیمار علائق خود را مدام از دست میدهد و از زندگی لذت نمی برد ، اشتها و خواب او مختل میگردد . کنش های جسمانی و روانی وی کند می شود ، تداوم تمرکز و یاد آوری اش به هم میخورد ، اعتماد به نفس خویش را از دست میدهد ، احساس گناه و بی ارزشی شدید میکند که به صورت اشتغال ذهنی دردآلودی در میآید ، و بالاخره فکر مرگ و خودکشی پیدا میکند و حتی به قصد و عمل خودکشی نیز می انجامد( هرسن وترنر[۴]، ۱۹۸۵ ) .
الف ـ فقدان لذت :
در این حالت یک ناتوانی کلی درکسب لذت از هر چیز در زندگی و یا حتی در آداب و رسوم و وقایع و چیزهای خوشایند روزمره میباشد و در کل از دست دادن توانایی برای کسب لذت میباشد (اسنیس[۵] ،۱۹۹۳ ) این اصطلاح برای اولین بار به وسیله ریبو (۱۸۹۶) بحث شده است و به عنوان یک نشانه بارز در بیماران افسرده و توسط کلین (۱۹۷۴) مطرح شده است و شاید نشانه پیش آگهی بالینی بهتری در پاسخ به درمان باشد . در افراد افسرده « فقدان لذت » که ناتوانی در کسب تجربه لذت میباشد، سیمای پایداری است که به صورت فقدان جذبه در قیافه ، گفتار ، رفتار و سبک زندگی تظاهر پیدا میکند ( سیمز ۱۹۹۵ ).
ب : احساس گناه و بی ارزشی :
احساس گناه و بی ارزشی در بیماران افسرده نوع درون زاد ممکن است علامت بارزی باشد .این موضوع خیلی وقتها پیش توسط پلوتارک در یک قرن بعد از میلاد مسیح توصیف شده است . با بهره گرفتن از یک مقیاس برای ارزیابی احساس گناه ، ممکن خواهد بود که ما دو نوع آن را از هم جدا کنیم :
احساس گناه یا شرم « هذیانی » که در رابطه با اعمال شخصی خود فرد تجربه می شود ) و احساس گناه « عاطفی » ( یک احساس کلی و خیلی شدید از بی ارزش بودن ) ( بریوس و دیگران، ۱۹۹۲ ).
به همان اندازه هذیان گناه و احساس بی ارزشی ، هذیانهای خود بیمار پندارانه و نیست انگاری نیز نسبتاً در بیماران افسرده ، خصوصاًً وقتی که در بزرگسالی رخ میدهد شایع است ( سیمز، ۱۹۹۵).
ج ـ مسخ شخصیت[۶] :
مسخ شخصیت نیز در افسردگی شایع است و ممکن است به صورت فقدان
و یا عدم احساس و یا عدم توانایی بر حس چیزی تظاهر پیدا کند . به طور کلی شکل خفیفی از آن که در بیماریهای شدید و هذیانهای نیست انگاری دیده می شود ، ممکن است در افسردگی شایع باشد ، به این صورت که بدنم تبدیل به آب شده است یا من مرده ام ، و من هیچ احساسی ندارم و نخواهم داشت ( سیمز، ۱۹۹۵ ) .
د – عواطف سیال:
عواطف سیال دربیماران افسرده ممکن است به صورت بیقراری ، تنش ، غم ، دلتنگی ، شعف ، تحریک پذیری و مانند این ها رخ دهد . این اصطلاح نیز برای اولین بار توسط فروید (۱۸۹۵) در توصیف اضطراب سیال به کار رفته است .
ه ـ احساس حیات [۷]: