به علاوه تلاش های ناموفق در کنترل افکار ناخواسته ممکن است باورهای فاجعه آمیز بیشتری در مورد مسئولیت پذیری و اهمیت شخصی مربوط به چنین افکاری را برانگیزد. برای مثال اگر من تلاش کنم و همچنان نتوانم این فکر بد را کنترل کنم به این معنی است که واقعاً این فکر مهم است و من باید در مورد آن کاری انجام دهم. پوردن(۱۹۹۹) پیشنهاد میدهد که به دلیل کیفیت ناهمخوان منحصر به فرد وسواسها، بیماران وسواسی به احتمال بیشتری در گیر تلاش های سرکوب فکر میشوند تا بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی دیگر. به عبارت دیگر محرک وسواسی در مقایسه با پدیده شناختی خود ناهمخوان تری (مانند نگرانی که به نظر میرسد مقاومت کمتری را بر می انگیزد)، مقاومت و میل شدیدتری را برای سرکوب یا کنترل فکر فراخوانی میکند(پوردون، ۱۹۹۹).
د) نظریه شناختی – رفتاری با تأکید بر انتظار خطر
کار[۸۷](۱۹۷۴) اولین کسی بود که گفت تخمین زیاد احتمال و پیامد خطر، هسته اصلی اختلال وسواس فکری- عملی است. مک فال[۸۸] و وولرشایم[۸۹](۱۹۷۹) بعدها پیشنهاد کردند که ارزیابی از تهدید است که فهم درست و اساسی از وسواس را میسر میکند. بر اساس مدل مبتنی بر تهدید، درمان بهینه باید دربرگیرنده روندی باشد که فرصت را برای کاهش باورهای افراطی در مورد خطر زیاد کند. جونز و منزیس و همکاران(۱۹۹۷، a1998، b1998) این مدل را به صورت تجربی مورد بررسی قرار دادند و تلاش کردند تا این مدل را با مدل سالکوویسکیس ادغام کنند. آن ها پیشنهاد دادند که مکانیزیمی که طی آن مسئولیت پذیری بر وسواس تاثیر میگذارد، تحت تاثیر برآورد شدت پیامد های منفی است(منزیس و همکاران، ۲۰۰۰). این برداشت تهدید محور از وسواس، به دلیل ناتوانی در تمایز اختلال وسواس از سایر اختلالات اضطرابی که آن ها نیز با برآورد زیاد تهدید همراه است مورد انتقاد قرار گرفته است(سالکوویسکیس، ۱۹۹۶). سالکوویسکیس(۱۹۹۸) به طور خاص پیشنهاد میکند اگر ارزیابی منحصراً مربوط به آسیب و خطر باشد و عنصر مسئولیت پذیری در آن نباشد، به احتمال بیشتر اثر آن اضطراب عمومی یا افسردگی خواهد بود.
ه) نظریه شناختی رفتارهای اجباری چک کردن
اخیراًً راچمن(۲۰۰۲) برای رفتار اجباری چک کردن، یک تحلیل شناختی مفصل تری را پیشنهاد کردهاست. بر اساس این دیدگاه، چک کردن های وسواسی زمانی اتفاق می افتد که افرادی که معتقدند برای جلوگیری از آسیب، مسئولیت ویژه ای دارند، مطمئن نیستند که تهدید ادراک شده، کاهش یافته یا از بین رفته باشد. بنابرین شدت و مدت چک کردن بر اساس متغیر های زیر تعیین می شود: مسئولیت پذیری زیاد، احتمال فزاینده آسیب، افزایش اهمیت مورد انتظار برای آسیب بالقوه. پیشنهاد شده که چک کردن های مجدد(ماهیت وسواس اجباری)ناشی از افزایش متناقض گونه مسئولیت پذیری، احتمال ادراک شده از آسیب، کاهش اطمینان به حافظه خود، و نبود یک اتمام مشخص برای تهدید است. این نظریه به طور خاص چک کردن های وسواسی را به عنوان تلاش هایی برای به دست آوردن قطعیت مطلق درمورد نبود یا احتمال آسیب(یعنی امنیت) در نظر میگیرد. به هر حال راچمن(۲۰۰۲) ادعا میکند که تلاش های چک کردن برای کسب امنیت، اثرات متناقضی را تولید میکند که آن گونه که در زیر میآید، رفتار چک کردن را به مکانیزم خود جاودانگی[۹۰] تبدیل میکند:
۱- یک جستجوی ناموفق برای قطعیت که احتمال آسیب کاهش یابد یا حذف شود.
۲- چک کردن های مکرر حافظه چک کردن را تیره میکند که باعث می شود حتی احتمال دستیابی به قطعیت نیز کمتر شود.
۳- احتمال ادراک شده از آسیب زمانی که فرد احساس مسئولیت میکند، افزایش مییابد.
۴- پس از چک کردن برای امنیت، حس مسئولیت پذیری افزایش مییابد(آبراموویتز[۹۱] و هاتز[۹۲]، ۲۰۰۵).
مدل فراشناختی اختلال وسواس فکری عملی
الف) مدل فراشناختی اختلالات روانشناختی
نظریه فراشناختی، نوعی مدل عملکرد اجرایی خود تنظیمی(S-REF[93]؛ ولز[۹۴] و ماتیوز[۹۵]، ۱۹۹۴؛ ۱۹۹۶؛؛ ولز، ۲۰۰۰) است.دلیل چنین نامگذاری این است که مدل حاضر به تبیین عوامل شناختی و فراشناختی دخیل در کنترل نزولی[۹۶] یا تداوم اختلال هیجانی می پردازد. نمودار این مدل همراه با مؤلفه های فرا سطحی اش در شکل ۱-۱ نشان داده شده است. در این مدل فرایند های شناختی در سه سطح متعامل مد نظر قرار گرفته اند: پردازش خودکار و انعکاسی[۹۷](پردازش سطح پایین)، پردازش هشیارو پیوسته[۹۸] افکار و رفتار ها(که به عنوان سطح شناختی مشهور است) و مجموعه دانش یا باورهایی که ماهیتی فراشناختی داشته و در حافظه بلند مدت ذخیره می شود.
در شکل ۲-۱ فراسیستم از سایر سیستم های شناختی معمول متمایز است، اما نظیر هر سیستم دیگری عملکرد های آن در سطوح مختلف پردازش صورت میگیرد. فراسیستم یک مدل یا نمونه از پردازش شناخی متداول و فعلی را در بطن خودش به وجود می آورد و آن را به سمت دستیابی به اهداف نقشه فعال شده رهنمون میسازد. فراشناخت درمانی بر این اصل اساسی بنا شده است که اختلالات روانشناختی بر اثر فعالسازی سبک فکری خاص و زهر آگینی به وجود میآید که به این سبک فکری، سندرم شناختی _ توجهی[۹۹] میگویند.اغلب مردم دوره های از هیجان و ارزیابی منفی (مثل غمگینی، اضطراب، خشم، بی ارزشی)را به طور موقتی و گذرا تجربه میکنند، با این حال سندرم شناختی توجهی باعث می شود، افراد در دام آشفتگی های تکراری و دیرپا اسیر شوند.
سندرم شناختی- توجهی می توان سبک فکری تکراری تعریف کرد که به شکل نگران اندیشی یا اندیشناکی، توجه معطوف به تهدید و رفتار های مقابله ای ناکارآمد بروز میکنند. چنین شکل هایی از سبک فکری تکراری، آتش بیار معرکه میشوند(برای مثال، سرکوبی افکار، اجتناب، سوء مصرف مواد). این سندرم پیامد هایی دارد که منجر به تداوم هیجان های منفی و تقویت افکار منفی می شود.معمولا سندرم شناختی – توجهی، سبب ماندگاری احساس تهدید در افراد می شود.
یک نمونه از اثرات این سندرم را می توان در شکل گیری اختلال هراس مشاهده کرد. بروز خود به خود حملات هراس ، کاملا متداول است و برای بسیاری از افراد در دوره هایی از زندگی شان پیش میآید. با این حال نگرانی در مودر حملات بعدی (به عنوان بخشی از سندرم شناختی – توجهی) باعث تداوم اضطراب می شود و باز بینی احساس های بدنی(به عنوان بخشی از سندرم شناختی – توجهی) شریط را برای راه اندازی حملات بعدی افزایش میدهد. بنابرین افرادی که مستعد فعالسازی این الگوهای شناختی- توجهی هستند، به احتمال بیشتر تداوم برانگیختگی اضطرابگونه را نشان میدهند و حملات هراس مکرر دست از سر آن ها بر نمی دارد. چنینی الگوهایی این باور را در فرد تقویت میکند که پیامد های اضطراب کنترل ناپذیر و خطرناک هستند.
آبشخور سندرم شناختی- توجهی دانش و باور هاست، اما این دانش و باورها ماهیتی فراشناختی دارد و ربطی به حوزه شناختی متداول(باورهای افراد درباره خود و جهان) ندارد. دو نوع باور از اهمیت خاصی برخوردارند: ۱) باورهای مثبت درباره نیاز به انجام جنبه هایی از سندرم شناختی – توجهی (برای مثال اگر درباره علائم بیماری خود نگران باشم، هیچ چیز مهمی را نادیده نخواهم گرفت)و ۲) باورهای منفی درباره کنترل ناپذیری، خطرپذیری یا اهمیت تفکار و احساسات(برای مثال “هیچ گونه کنترلی بر ذهن خود ندارم”، “اضطراب مرا دیوانه میکند”).
محتوای اصول بنیادین رویکرد فراشناختی عبارتند از: