کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31


 آموزش حرفه‌ای میجرنی
 حقایق جالب درباره انیمیشن
 تکنیک تولید محتوای آسمان‌خراش
 علل استفراغ در سگ‌ها
 تفاوت عشق در سنین مختلف
 راهکارهای عملی درآمد اینترنتی
 نگهداری از سگ نژاد داشهوند
 روش‌های جذب جنس مخالف
 لیست کامل وسایل ضروری سگ
 کسب درآمد از فروش عکس هوش مصنوعی
 افزایش فروش محصولات دست‌ساز
 علل پرخاشگری در سگ‌ها
 کسب درآمد از تماشای تبلیغات آنلاین
 شغل‌های مناسب برای افراد کم‌مهارت
 آموزش برنامه‌نویسی برای درآمدزایی
 معرفی نژاد سگ آمریکن بولی
 آموزش حرفه‌ای Grammarly
 حفظ شور و شوق در روابط بلندمدت
 هشدار درباره کسب درآمد بدون آگاهی
 راهکارهای مارکتینگ پلن موفق
 خطرات فروش محصولات دیجیتال ناآگاهانه
 بهینه‌سازی تجربه کاربری وبسایت
 جلوگیری از بحث‌های بیپایان در رابطه
 راهکارهای جذب دختران برای ازدواج
 درآمد از تدریس آنلاین برنامه‌نویسی
 احساس کمبود در روابط عاشقانه
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید



جستجو


 



ج) نقد و ارزیابی نظریه

هر چند که این نظریه اسباب اصلی در ورود خسارت را از سایر شرایط زمینه­ ساز آن جدا­می‌کند و از این حیث قابل تحسین است اما ایرادهایی هم بر نظریه وجود دارد از جمله این­که، این نظریه ضابطه و معیار مشخصی برای تعیین سبب و ایجاد رابطه‌ سببیت، ارائه نمی‌دهد و به نظر می‌رسد دادرس، برای تمیز سبب، باید به عرف مراجعه کند و معیار اصلی گزینش اسباب، احراز عرف می‌باشد به عبارت دیگر، برای تعیین رابطه سببیت باید دید، آیا ضرر وارده منسوب به شخص خطاکار است یا خیر؟ لذا، چون اسباب ایجاد کننده‌ ضرر متعدد هستند ممکن است هر دادگاه با اعمال سلیقه‌ خود در تشخیص ضرر، سبب‌های مختلفی را سبب عرفی و اصلی حادثه در نظر بگیرد و انتخاب سبب مسئول، دست­خوش استنباط­های متفاوت دادرسان قرار گیرد.

به علاوه این­که ، در حالت احتماع اسباب تشخیص عامل یا عواملی که امکان ایجاد حادثه را به طور عینی و به نحو قابل توجهی افزایش داده باشد مشکل و پیچیده است همچنین در این نظریه ملاک مسئول قرار گرفتن زیان زننده «قابلیت پیش‌بینی ضرر» می‌باشد در حالی که نحوه‌ مداخله‌ او را که مستقیم یا غیرمستقیم سبب حادثه شده مورد توجه قرار نمی‌دهد.

عده‌ای از حقوق­دانان در این رابطه معتقدند: «لزوم پیش ­بینی ضرر را با معیار علمی نمی‌توان توجیه کرد مگر این­که گفته­شود تنها در این مورد، تقصیر رخ می‌دهد چرا که شخص به کاری دست می‌زند که کم و بیش احتمال دارد به دیگران صدمه بزند و هم­چنین، عوامل ایجاد­کننده‌ ضرر گاه چندان پیچیده و مبهم است که سبب متعارف و ا صلی از سایر شرایط اتفاقی باز­شناخته نمی‌شود و همین امر سبب می‌شود که دادگاه‌ها نتوانند روش ثابتی در برابر حوادث مشابه در پیش­گیرند».[۲۰۶] برخی دیگر، خطر این نظریه را در اشتباه میان انصاف و عقل دانسته می‌گویند: «وقتی چندین علت منشاء پیدایش ضرر واحدی به نظر برسند، دادگاه‌ها، گرایش دارند علتی را که به عقیده‌ آن‌ ها از لحاظ اخلاقی خطرناک‌تر است ( مثلاً یک تقصیر جزایی) سبب ورود زیان بشناسند و حال آن­که این مسئله به هیچ وجه مطرح نیست».[۲۰۷]

در برابر ایرادهای مذکور آن­جا که گفته شده­بود معیار و ضابطه دقیقی جهت تعیین سبب و رابطه‌ سببیت ارائه نشده­است پاسخ داده‌اند که : در نظریه مذکور یک ضابطه و قاعده کلی ارائه شده­است. چون هر سببی که حسب سیر طبیعی، عادی و متعارف منتج به حادثه زیانبار گردد ضامن جبران خسارت خواهد بود، و منطق هم حکم می‌کند که قاعده بیان شود و تعیین مصداق برعهده قاضی نهاده­شود. همچنین حقوق و دیگر رشته‌های علوم انسانی همچون ریاضی نیستند که بتوان برای تمام مسائل آن‌ ها قاعده و فرمول ایجاد کرد لذا داوری در حقوق نمی‌تواند قاعده­پذیر باشد و بهتر است دادرس در انتخاب سبب اصلی مطابق اصول حقوقی و عرفی دست به انتخاب شایسته بزند. از طرف دیگر در اغلب موارد مشاهده می‌کنیم که مقنن، معیار تصمیم ­گیری دادرس را داوری عرف می‌داند چه، قانون­گذار و دادرس هر دو جزء عرف محسوب می‌شوند. ‌بنابرین‏ این­جا هم اگر مقنن داوری اصلی را به عرف واگذار کند و دادرس مکلف باشد طبق عرف عمل کند مشکلی پیش نخواهد آمد.

بند سوم: نتیجه

‌در مورد این­که شرط ضرر مستقیم با کدام یک از تئوری‌های ارائه شده در تعدد اسباب در تعیین سبب مسئول، شباهت بیشتری دارد، گفته می‌شود که در نگاه اول شاید نظریه سبب نزدیک و بی­واسطه با ضرر مستقیم بسیار به هم شبیه باشند، چرا که در سبب نزدیک و بی­واسطه ضرری که حاصل شده، نتیجه مستقیم فعل فاعل زیان ‌می‌باشد، به طوری که بین عمل عامل زیان و ضرر وارد شده واسطه­ای وجود ندارد، چرا که وجود واسطه، رابطه سببیت را تحت شعاع قرار می­دهد لیکن قبول بی­قید و شرط این نظریه بدون توجه به شرایط اوضاع و احوال منجر به بی­انصافی و بی­ عدالتی‌هایی برای اشخاص می‌گردد. چه­بسا چنانچه سبب مقدم از سبب موخر قوی‌تر باشد مسئول اصلی خواهد بود. ‌در مورد سبب متعارف و اصلی نیز این ایراد وارد شد که این نظریه، ضابطه و معیار مشخصی برای تعیین رابطه سببیت ارائه نمی‌دهد و در این نظریه ملاک، مسئول قرار گرفتن زیان­زننده در قابلیت پیش ­بینی ضرر می‌باشد. در حالی­که نحوه مداخله او راکه مستقیم یا غیر مستقیم سبب حادثه شده مورد توجه قرار نمی‌دهد.

مبحث سوم: استثنائات شرط ضرر مستقیم

گفتار اول: سوء نیت

در برخی از نظام‌های حقوقی و از جمله کامن لا، گفته می‌شود که شرط « مستقیم بودن ضرر» مختص اضرار غیرعمدی است، به عبارت دیگر در اضرار عمدی، مستقیم بودن ضرر شرط نیست. چنانچه طبق قاعده‌ موجود در کامن لا، گفته می‌شود نتایج « عمدی هیچ­گاه دور نیستند». ‌بنابرین‏ کسی که از روی نقشه و قصد به دیگری ضرر می‌زند؛ مسئول عواقب کار خویش است؛ حتی اگر ضرر، اثر مستقیم کار او نباشد. البته احراز اصل رابطه بین آن دو لازم است. همچنین لازم است آن اثر اگرچه با واسطه، مورد خواست شخص عامه باشد.[۲۰۸]

با توجه به مطالب بیان­شده در مبحث بیست، شایان ذکر است که مستقیم و بدون واسطه بودن، بیشتر به عنوان صفت علت و صفت رابطه‌ نسبیت مطرح است تا به عنوان صفتی برای ضرر.

حتی کسانی که در فرض اجتماع اسباب، سبب بی­واسطه و نزدیک را مسئول جبران خسارت می‌دانند معتقدند که در اضرار عمدی، بی­واسطه بودن سبب، شرط نیست و اگر مقصر، نتیجه‌ کار خود را قصد کرده­باشد و برای رسیدن به آن مقدماتی را فراهم کرده­باشد، باید مسئول عواقب آن باشد. به عنوان مثال، اگر کسی دیگری را به عمد مجروح کند مسئول نتایج عمل خود خواهد بود، حتی اگر سبب دورتر باشد.[۲۰۹] چه ضرورت مستقیم­بودن به تحقق رابطه‌ سببیت برگردانده­شود[۲۱۰]، و در واقع مستقیم بودن ضرر به مفهوم عرضی آن تفسیر گردد و نه مفهوم فلسفی یا علمی و چه اساساً نظریه‌ سبب مسئولیت بی واسطه و نزدیک مورد انتقاد قرار گیرد[۲۱۱] ؛ و یا شرط بی واسطه­بودن ضرر را بپذیریم؛ این امر مورد قبول همه­ایست که مورد اضرار عمدی و استیلای نامشروع عامل فعل زیانبار حتی اگر مسبب بی واسطه نباشد و ضرر نسبت به عمل او مستقیم تلقی نگردد، باز هم فاعل، مسئول جبران خسارت خواهد بود.

در اضرار عمدی و غیرعمدی باید گفته­شود، آنچه وجه تمایز این دو است ( قصد نتیجه) می‌باشد پس چون سوء نیت از عناصر فاعلی و ذهنی می‌باشد در تحقق مسئولیت فاعل نقش­دارد. پس ‌در مورد اضرار عمدی رابطه‌ سببیت عرضی، حتی با وجود عوامل دیگری در فاصله‌ میان فعل و ضرر، مستقیماً بین فعل شخص و ضرر ایجاد می‌گردد[۲۱۲].

شیخ طوسی[۲۱۳] و قاضی بن براج[۲۱۴] درباره‌ مسئولیت سبب و مباشر به سبب ملجئ و غیر ملجئ اشاره کرده‌اند ومنظور آنان از سبب ملجئ ، سبب بدون اراده و اختیار بوده و ­منظور از سبب غیر­ ملجئ سبب اختیاری بوده ­است.

نائینی درباره‌ ضابطه‌ سببیت می‌نویسد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-09-27] [ 06:36:00 ب.ظ ]




۱-۱- مقدمه

نقّاشی کودک نوعی بازی است: در تمام دوره کودکی و تا مرزهای نوجوانی، اکثر کودکان منظماً به مجموعه ­ای از فعالیّت­های ترسیمی می پردازند و بدین ترتیب روابط متکثّری با واقعیبت ها برقرار می­سازند کودکان با بهره گرفتن از شیوهای مختلف، تصور خود را از جهان به نوعی ترسیم ‌می‌کنند. با این فعالیّت همانند دیگر فعالیّت­های لهوی، لذّت، اکتشاف و تجربه آنچه ممکن است همراهند. نقّاشی، بازی، طنز و هنر به یک خانواده رفتاری تعلّق دارند و ‌به این دلیل به منزله انعکاس مجموعه ساخت هایی هستند که کودک در دسترس خود دارند امّا در هر حال این فعالیّت­ها در چهار راه جهان برونی (واقعیّت برونی) و جهان درونی (واقعیّت درونی) قراردارند و زمینه را برای بیان تعارض ها یا تضادها بین این دو دسته واقعیّت فراهم می‌سازند (دادستان ۱۳۸۷، ۱۳).

از حدود پایان نخستین سال زندگی، بسیاری از کودکان، فعالیّتی که ‌می‌توان آن­را ترسیم با دقیق­تر بگوییم «نگاره گری» نامید از خود نشان می­ دهند. در فرهنگ متداول جهان کنونی، ابزار این نگاره‌گری غالباً یک مداد یا قلم است، امّا ممکن است کودک از انگشت، اسفنج، یک تکّه گچ، یک تیره چوب و یا هر شیء دیگر نیز استفاده کنند. هر چند این نگاره گری یا ترسیم ترجیحاً بر صفحه­ای از کاغذ نقش می­بند امّا ممکن است صفحات کتاب یا سطوح دیگر از قبیل لوازم خانه، دیوارها، پارچه­ها و غیره صحنه عمل باشند و تعارض­های بسیاری با بزرگسالان به وجود آورند غالباً تولید لکّه­های مقدّم بر تولید این خطوط یا نگاره­هاست (دادستان ۱۳۸۷، ۱۳).

بدین ترتیب، در مبنای ترسیم وحتّی قبل از نخستین خط خطی کردن ها و پدیدآوری خطوطی که ظاهراًً واجد معنایی نیستند، مجموعه پیچیده ای از رفتارهای حرکتی، توحید یافتگی های ادراکی و کاربرد اطلاعاتی که از این آثاردوام دار و مشاهده شدنی به منزله تدوام بدن حاصل می‌شوند، قراردارد. مؤلفانی به بررسی شباهت، و تفاوت های بین این فعالیّت «پیش ترسیم» و «هویت پردازی‌ها» کودک پرداخته‌اند. اصواتی که کودک تولید می‌کند زود گذرند امّا به عنوان وسیله ارتباط جزئاً سازماندهی می‌شوند. به عکس نگاره ها بلا اثرند دارای معنای تمایز یافته ای نیستند امّا معّرف «مضاعف سازی» بدنی ارادی هستند. به عبارت دیگر این نگاره ها در شمار آثار قلمداد می‌گردند که از عملی که به تولید آن ها می‌ انجامد، جدا می‌شوند. در شمار آثار قلمداد می‌گردند که از عملی که به تولید آن ها می‌ انجامد، جدا می‌شوند. این نگاره­گری­های عمدی یا ارادی، از دوّمین سال زندگی به منزله ترسیم درهم برهم­اند و ‌به‌تدریج‌ به یک مهار کردن حرکتی ادراکی رکاب می‌دهند. یعنی سپس از مرحله ای که کودک از دست خود تبعیّت می‌کند در یک مرحله بعدی، چشم به هدایت دست می پردازد. به نظر اکثر مؤلفانی در جریان سوّمین سال زندگی است که نخستین بگاره های تقلیدی ظهور می‌کنند ‌و دوران خط خط کردن پشت سر گذاشته می‌شوند.

از ۲تا۳ سالگی، تقلید از موقعیّت ها (نوشتن) همراه با چند عنصر ‌تجسمی (گردی به منزله توپ) و اجرای دستور العمل (نگاره هایی که کم وبیش بر حسب یک الگو دارای جهت اند). سیمای مرحله آغاز حرکت ترسیمی به معنای واقعی کلمه است.از ۳تا۵ سالگی ،قصد یک شکل پردازی آشکار همراه با تدارک یک نحوه بیان ترسیمی به چشم می‌خورد کودک این مرحله تا حدی به الگو توجّه می‌کند امّا غالباً طرحی اجمالی وقالبی را جانشین آن می‌سازد.از۵تا۹سالگی ،شاهد مرحله نسخه برداری با باز پدیدآوری از شکل های هندسی (به ترتیب از دایره، مربع، مثلث، لوزی تا شکل‌های پیچیده تر) هستیم یادگیری خط، تولید نقّاشی هایی که عناصر مختلف تجسّم در آن ها متمایز گردیده‌اند، همراه با ترکیب طرح های پایه با جزئیات بیش از پیش فزاینده، از ویژکی های این مرحله اند در این مرحله، نقّاشی های کودک دقیق­ترند و در وسط صفحه بیشتر تمرکز می‌یابند. از ۹تا ۱۳ سالگی، رها کردن اجمال گری به سود واقع نگری دیداری تری که به شدّت قرار دادی است و در بسیاری از کودکان از لحاظ تحلیل الگو و تجسّم آن رضایت بخش نیست، پایان فرایند ترسیمی را مشخّص می‌کند (دادستان ۱۳۸۷، ۱۴).

روی­آورد بالینی، سوگیری تشخیص: کودکان عواطف خود را در نقّاشی های خود فرفکنی می‌کنند وتفسیر آنچه بدین‌صورت ارتجالاً انعکاس می‌یابد راهی برای سنجش شخصیّت است.

روی آورد بالینی به منظور روان درمانگری، جنبه­ های پالایشی فعالیّت­های ترسیمی، یعنی برون ریزی مکنونات از راه فرافکنی به منزله یک شیوه بیان ارتجالی ویا از طریق فرافکن در قالب تحقیق یک اثر هنری، به گشایش خط بالینی درمانگری ،یعنی روان درمانگری، از راه نقّاشی منتهی شده است (دادستان ۱۳۸۷، ۱۵).

۱-۲- بیان مسأله

فرایند نقّاشی و یا ساختن، فرایند پیچیده ای است که طیّ آن کودک اجزاء گوناگون از تجربیاتش را برای ساختن یک کل معنی دار مورد استفاده قرار می‌دهند. در این فرایند او به ما چیزی بیش از یک تصویر یا یک مجسّمه را می‌دهد. او بخشی از خود را به ما باز می­نمایاند اینکه چگونه فکر می‌کند، و چگونه احساس می‌کند و چگونه می بیند (لونفلید بریتین[۱]۱۹۷۰، به نقل از وودو ویلیامز[۲]۱۹۷۷، ۳۴).

استفاده از هنر درمانی برکودکان معلول می‌تواند موثرترین راه برای رساندن آنان به آگاهی و ساختن پل­های ارتباطی و انگیزشی باشد. کودکی که مورد خشم قرار گرفته می‌تواند یک بیان بدون انتقام داشته باشد. یک کودک خود تخریب می‌تواند چیزی ارزشمندی برای بیان خود پیدا کند.

کودکی که تأخیر در رشد دارد می‌تواند به تدریج وبه شیوه مناسب دنیای پیچیده خود را کشف کند. برای یک مشکل کمک کند که می‌تواند موجب ناسازگاری فرد از طریق ‌شکست‌های متمادی گردد.

هنر، بازی، داستان گفتن و … ابزار های طبیعی هر کودک معلول یا سالمی است که به وسیله آن ظرفیت های خود را گسترش می‌دهد. به وسیله چنین تجارب خلاقیت آمیزی یک کودک به آزمایش ایده های جدید، بیان احساسات، تجربیات، خیالبافی­های و بیان ترس­ها می پردازد. هنر کودکان وسیله‌ای برای آزمایش و بیان فرآیندی یکپارچه سازی واقعیّت با تجربه گذشته ‌می‌باشد (وودو ۱۹۷۷، ۱۳).

کرپلین[۳] ‌در سال‌ ۱۹۱۲و بلورلر[۴] ‌در سال‌ ۱۹۱۸پیشنهاد کردند که از ترسیم نقّاشی می‌تواند به عنوان تشخیص شرایط آسیب شناختی بیماران استفاده کردند. مارگارت نامبورگ[۵] پس از سال­ها تجربه در کار با کودکان دریافت که بین نقّاشی‌های کودکان و روان درمانی، نوعی ارتباط وجود دارد و بیان آزاد هنر کودکان می‌تواند اساس معالجات روان درمانی باشد (لویک[۶] ۱۹۸۳، ۲۹).

از آنجا که کودکانی که رفتارهای پرخاشگرانه دارند، می ­توانند به خود و دیگران آسیب بر سانند و در محیط مدرسه و خانه خطرات جدی به بار بیاورند، لذا ابداع روش­هایی که بتواند به کاهش پرخاشگری این کودکان منجر گردد، مفید خواهد بود. تاکنون پژوهش­هایی برای بررسی تاثیر نقّاشی درمانی در کاهش انواع اختلالات ‌در مورد افراد با هوش بهنجار صورت گرفته است.

در اینجا پرداختن ‌به این سؤال ضروری به نظر می‌رسد که آیا نقاشی درمانی به افسردگی، خود بیمار انگاری، روان پریشی، اضطراب، وسواس، حساسیت بین فردی، فوبیا، کاهش خصومت و پارانویا دانش آموزان کلاس ششم شهرستان گچساران مؤثر است؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




د) تاثیر بدکارکردی فراشناخت ها

موریتز و همکاران نشان دادند که نیاز به کنترل افکار و باورهای منفی درباره نگرانی با شدت وسواس های فکری مرتبط است. ممکن است ارتباط بین باورهای فراشناختی نا کارآمد اول(نیاز به کنترل افکار) و جود وسواس های فکری توسط سرکوب فکر(یک راهبرد برای کاهش پدیده افکار ناخواسته یعنی تلاش برای کنترل افکار خطرناک) تببین شود که نشانه ها را بیشتر می‌کند. فراشناخت های ناکارآمد ممکن است پیش نیاز اصلی برای پدیدایی این پدیده و عوامل نگهدارنده این اختلال را نشان دهد. اکسنر و همکاران نشان دادند که بیماران وسواسی علی‌رغم تمرکز بر محتوای افکارشان تمایل فزاینده ای برای تمرکز روی فرایندهای ذهنی خودشان دارند. به نظر می‌رسد این ویژگی روانشناختی که خودآگاهی شناختی نامیده می شود بر این بیماران اثر می‌گذارد و آن ها را نسب به وسواس های فکری آسیب پذیر تر می‌کند زیرا افکار ناخواسته را برجسته تر می‌کند و در تخریت عملرد وظایف(آزمایه های) شناختی فعال مانند حل مسئله یا حافظه دوره ای نقش دارد. در واقع گروه کاری شناخت وسواس فکری عملی بر اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار به عنوان یک بعد فراشناختی ناکارآمددر بیماران وسواس تأکید می‌کنند(کوچی، ۲۰۱۲).

ه( ابعاد آسیب شناسی فراشناختی و MCQ

داده های پژوهش نشان می‌دهد که ابعاد فراشناختی که با نتایج MCQ سنجیده شده با ویژگی های آسیب شناسی روانی مانند نگرانی آسیب زا، پیش درآمد توهم های شنیداری و افسردگی در ارتباط است. ‌بنابرین‏ به نظر می‌رسد که فراشناخت ها نه تنها عوامل آسیب پذیری کلی برای آشفتگی های روانشناختی است بلکه برای اختلالاتی که با تخریب در تنظیم تفکر مشخص می شود نیز هست.(فراشناخت ها عوامل آسیب پذیری کلی هم برای آشفتگی های روانشناختی است و هم برای اختلالات همراه با اختلال در تنظیم تفکر) ‌بنابرین‏ انتظار می رود بیماران وسواسی و پانیک نسبت به گروه سالم به طور معناداری نمره بالاتری کسب کنند که این نشان دهنده یک ناکارآمدی فراشناختی مشخص است(کوچی، ۲۰۱۲).

مدل نوروسایکولوژیک

ویژگی تکراری رفتارها و افکار مزاحم، اختلال وسواس فکری – عملی را به بهترین کاندید برای مدل نوروسایکولوژیک تبدیل می‌کند. چنین مدل هایی به توضیح اینکه چگونه ویژگی های سطحی اختلال به نقائص پردازش اطلاعات زیربنابی مرتبط می شود،کمک می‌کند. بهمین نحو پیدایش افکار و رفتار وسواسی در بافت آسیب سر(راوی[۱۰۰] و همکاران، ۱۹۹۶)، ضایعه موضعی به هسته‌های قاعده ای[۱۰۱](چاکو[۱۰۲] و همکاران، ۲۰۰۰) و اختلالات روانی عصبی خود ایمنی[۱۰۳](گید[۱۰۴] و همکاران، ۲۰۰۰)، سؤال مربوط به نقش بالقوه لایه‌های زیستی در شکل گیری و تداوم وسواس را برمی انگیزاند. افکار و رفتار­های عود کننده وسواسی اغلب کیفیت شکست در بازداری الگوی افکار مزاحم ورفتارهای تکراری را دارا است که اکثر ما به راحتی آن ها را نادیده می گیریم و این مشکلات متناظرهای پردازش اطلاعات نیز دارد.(مانند درجاماندگی[۱۰۵] و بازداری[۱۰۶]). مدل سازی این موارد در غالب الگوی نوروسایکولوژیک ممکن است به فهم و درمان این اختلال گمراه کننده کمک کند.

۲-۱-۲-۴-۱- اهمیت دیدگاه تحولی

ساختن مدل های نوروسایکولوژیک برای اختلال وسواس فکری- عملی فرصتی را فراهم ‌می‌آورد تا بتوانیم یک دیدگاه تحولی به اختلال را اتخاذ کنیم؛ چرا که درجه قایل توجهی از پیوستگی بین اشکال کودکی و بزرگسالی وسواس وجود دارد. پژوهش ها نشان داده‌اند که نزدیک به ۸۰ درصد از بزرگسالان مبتلا به وسواس، دارای شروع اختلال در کودکی و نوجوانی بوده اند(پاولز[۱۰۷] همکاران، ۱۹۹۵). همچنین برخی دیگر پیشنهاد کرده‌اند که شروع کودکی وسواس را باید نوع متمایزی از وسواس دانست(گلر و همکاران، ۱۹۹۸). در هر صورت به دلیل شباهت های افکار و رفتار های وسواسی از یک سو و رفتار های خرافی بهنجار تحولی و تفکر جادویی که همه کودکان درگیر آن هستند از سویی دیگر، به نظر می‌رسد اتخاذ یک دیدگاه تحولی در مدل های وسواس منطقی باشد(بولتون[۱۰۸]، ۱۹۹۶؛ لئونارد[۱۰۹] و همکاران، ۱۹۹۰). مدل های نوروسایکولوژیک که به فهم شکل گیری و تداوم افکار و رفتارهای وسواسی کمک می‌کنند، باید بتوانند توضیح دهند چگونه این آیین مندی­های بهنجار و شیوه های تفکر، به شکل گیری اختلال ارتباط پیدا می‌کنند. برای مثل راپاپورت[۱۱۰](۱۹۹۲) ادعا می‌کند که بروز کودکی وسواس عموما شبیه به شروع بزرگسالی است، اما اجبارهای بدون وسواس­های فکری یا حداقل خود اجبار­ها، به لحاظ تحولی اول ظاهر می‌شوند. همان گونه که بولتون[۱۱۱](۱۹۹۶) می‌گوید این مسئله چالشی برای مدل های روانشناختی وسواس است که رفتای های وسواسی را به عنوان کارکردی برای کاهش اضطراب مربوط به افکار وسواسی می­دانند. در این راه تاریخچه طبیعی شروع کودکی وسواس فورمول بندی سنتی زیر را به چالش می کشد:

افکار وسواسی افزایش اضطراب رفتارهای اجباری کاهش اضطراب

اگر رفتار های اجباری به لحاظ تحولی ابتدا ظاهر می‌شوند، ممکن است اینگونه باشد که افکار وسواسی به عنوان پدیده معنابخش ثانویه ای عمل می‌کند که هرچه کودک رشد می‌کند تلاش می‌کند بفهمد چرا او برای انجام چنین رفتارهای مهملی احساس اجبار می‌کند( پس دلیل اینکه من باید همیشه دستانم را بشویم ممکن است این باشد که من باید از آلوده شدن وحشت داشته باشم). همان گونه که اسکولتز[۱۱۲] و همکاران(۱۹۹۹) اشاره می‌کنند این فورمول­بندی جایگزین، احتمال اینکه اجبارها در کودکی شبیه تیک های پیچیده باشد را افزایش می­دهد و این می ­تواند ارتباط بین وسواس و اختلالات تیک مثل سندرم توره را توضیح دهد. به طور بالقوه اتخاذ یک دیدگاه تحولی ممکن است از اینکه وسواس را در مجموع یک اختلال اضطرابی بدانیم دور کند(مونتگموری[۱۱۳]، ۱۹۹۳).

البته هم وسواس­های فکری و هم وسواس­های عملی می ­توانند در مراحل مختلف اختلال غالب شوند و در هر مورد نیاز هست تا پیدایش شناخت واره های مربوط به معنای رفتار، در ارتباط با تحول بهنجار مانند توانایی تفکر انتزاعی در کودکی و بزرگسالی، مدل سازی شود.اسکولتز و همکاران (۱۹۹۹) اشاره می‌کنند که تا زمانی که مطالعات سن شروع را به حساب می آورند نقش آن در نقائص کارکرد های نوروسایکولوژیک همچنان ناشناخته باقی می ماند. همچنین روزنبرگ[۱۱۴](۱۹۹۷) بحث می‌کند که مطالعات در حوزه وسواس کودکی برای تعیین اینکه آیا نابهنجاری های عصبی رشدی در شکل گیری اختلال نقش دارد یا نه، حساس و مهم هستند.

۲-۱-۲-۴-۲ محدودیت های مدل نوروسایکولوژیک

مدل های بالقوه نوروسایکولوژیک دارای محدودیت هایی است که ‌در مورد وسواس شامل موارد زیر می شود:

الف) پایه های نظری
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




    1. استرس های منفی: شامل تمام اتفاقات منفی و ناخوشایند مانند: مرگ یکی از عزیزان، طلاق، بیماری و مواردی از این قبیل.

  1. استرس های مثبت: شامل اتفاقات مثبت و خوشایند مانند: قبول شدن در دانشگاه، ازدواج، ترفیع و پدر شدن.

ج. طبقه بندی استرس ها از نظر مدت:

    1. استرس های کوتاه مدت: مدت زمان تأثیر آن محدود است. مانند: یک بیماری و یا یک بحران مالی موقت.

  1. استرس های مزمن یا طولانی: این استرس ها بلند مدت و طولانی هستند و ممکن است سال ها طول بکشد. مانند: داشتن یک کودک معلول در خانواده. استرس های مزمن نسبت به نوع کوتاه مدت، عوارض روانی و جسمانی و صدمه های سنگین تری دارد (نوری، ۱۳۸۶؛ البرز، ۱۳۸۶).

واکنش ها نسبت به استرس

تجربه ی موقعیت استرس زا واکنش های مختلفی را در فرد منجر می شود که از سه جنبه ی جسمانی، روانی و رفتاری قابل بحث است.

واکنش های جسمانی: اعضای درونی بدن انسان به طور ناخودآگاه به وسیله ی دستگاه عصبی خودکار یا ANS[59] کنترل می شود، که خود شامل دو دستگاه عصبی متناقض به نام های سمپاتیک[۶۰] و پاراسمپاتیک[۶۱] است. اعصاب سمپاتیک بدن را آماده ی دفاع در هنگام بروز استرس می کند و بدن حالت دفاعی به خود می گیرد. متعاقب آن اعصاب پاراسمپاتیک بدن را به شرایط عادی برمی گرداند. این بدان معنا است که دستگاه سمپاتیک باعث بروز برخی از فرایند های جمسانی چون انقباض ماهیچه ای، اتساع مردمک چشم، خشکی دهان، اتساع برونش ها، اتساع منافذ پوستی، افزایش عرق بدن، انقباض روده ها و اتساع مثانه می شود. علاوه بر این ها کبد به منظور تولید ایژی بیشتر فعالتر شده و قند وارد جریان خون می‌کند. و هورمون هایی از قبیل آدرنالین و کورتیکو استروئیدها برای سرعت بخشیدن به تنفس و افزایش ضربان قلب ترشح شده و وارد سیستم گردش خون می شود (پایفر[۶۲]، ۱۳۸۵).

واکنش های روانی و هیجانی: وابستگی تن و روان تاحدی است که علایم ظاهری استرس تأثیر بسزایی بر توانایی روانی و توازن هیجانی می‌گذارد. داشتن افکار و خیال های واهی و غیر قابل کنترل، عدم تمرکز و بی خوابی از جمله واکنش های روانی حاصل از استرس است و این زمانی اتفاق می افتد که میزان استرس از حد نرمال و بهینه ی آن بیشتر باشد. تأثیرات هیجانی جانبی استرس همراه با حالت بیش فعالی ذهن در یک فرد حالت بسیار ناخوشایندی را ایجاد می‌کند، که در نتیجه ی آن، فرد همواره به دنبال راه فرار و یا تسکین است و منجر به واکنش های تغییر خلق، پرخاشگری، و حزن و اندوه می شود (پایفر، ۱۳۸۵).

واکنش های رفتاری: استرس در رفتار برخی از افراد بجای واکنش های هیجانی، بیشتر تغییرات منفی رفتاری ایجاد می‌کند. رفتار و واکنش های افراد به وسیله ی سه عامل کنترل می‌شوند: شخصیت، تجربیات گذشته و شرایط فعلی فرد. شخصیت رفتار و گرایش های فرد را تعیین می‌کند. به عنوان مثال شخصی با تیپ شخصیتی درون گرا، احتمالاًهنگام مواجهه با شرایط استرس زا خود را زیاد درگیر نمی کند و برعکس افراد برون گرا، در رابطه ی با شرایط استرس زا بسیار شتابزده عمل می‌کنند.

تجربیات گذشته بویژه آن هایی که در ارتباط با دوران طفولیت است در شکل دهی به نگرش ها، باورها و انتظارات فرد و چگونگی کنار آمدن با شرایط استرس زا نقش اساسی دارند. همچنین شرایط و محیط فعلی از قبیل زندگی در محیط های پرسر و صدا، باعث واکنش های رفتاری متفاوتی از قبیل سیگار کشیدن، اضطراب، وسواس، پرخوری، کناره گیری از دیگران، بی اشتهایی، کندن مو و ناخن جویدن می شود (پایفر، ۱۳۸۵).

سندرم عمومی سازگاری

تحول اساسی در مفهوم استرس و نقش تعیین کننده ی آن در بیماری ها مدیون پژوهش های دکتر هانس سلیه[۶۳] اهل مونترال کانادا است. سلیه در ۱۹۵۰، مفهوم استرس را با ارائه ی مفهوم دیگری به نام « سندرم عمومی سازگاری[۶۴]» کامل‌تر کرد که مجموعه پاسخ هایی است که هر جانوری در برابر استرس از خود نشان می دهد. به زعم سلیه اگر استرس را به منزله ی مجموعه ی کنش و واکنش تلقی کنیک، سندرم عمومی سازگاری عبارت خواهد بود از جنبه‌های فیزیولوژیک، خونی و هورمونی این واکنش. این نشانگان کلی دارای سه مرحله است (تصویر ۱-۲). این سه مرحله بویژه در زمانی که ارگانیسم، در برابر یک استرس دائمی قرار می گیری بروز می‌کنند.

هشدار مفاوت فرسایش

بیشتر

سطح پایداری طبیعی

کمتر

زمان

تصویر (۱-۲). سندرم عمومی سازگاری(برگرفته از کتاب زمینه ی روان شناسی هیلگارد، ۱۳۸۵)

مرحله ی هشدار[۶۵]: بدن ارگانیسم برانگیخته می شود تا با راه اندازی دستگاه عصبی سمپاتیک وضعیت مواجهه با تهدید به خود بگیرد (اتکینسون و همکاران، ۱۳۸۵). این مرحله خود به دو مرحله ی “شُک[۶۶] و “ضد شُک[۶۷] تقسیم می شود. شُوک عبارت است از حالت غیر منتظره ای که در اثر تهاجم ناگهانی به وجود می‌آید و از علایمی تشکیل می شود که ناشی از تغییرات انفعالی در تعادل کارکرد ارگانیسم و بیانگر یک حالت رنج عمومی شدید، مانند افزایش ضربان قلب، کاهش تونوس عضلانی، کاهش درجه حرارت بدن و … است. این مرحله اگر منجر به مرگ ارگانیسم نشود به مرحله ی ضد شُک می‌ انجامد و ارگانیسم مجدداٌ به تکاپو می افتد و ابزارهای فعال دفاعی خود را به کار می‌گیرد. حجم قسمت قشری غدد فوق کلیوی افزایش یافته و فعالیت سلول های آن افزایش می‌یابد و اکثر علایم مرحله ی شُک برعکس می شود. اکثر اوقات مرحله ی شُک و ضد شُک در هم ادغام شده و اگر محرک هایی که واکنش هشدار دهنده را برانگیخته اند تداوم یابد، ارگانیسم وارد مرحله مقاومت می شود (لو و لو[۶۸]، ۱۳۷۱).

مرحله ی مقاومت[۶۹]: در این مرحله جاندار با یکی از دو واکنش جنگ یا گریز با موقعیت تهدید مقابله می کند و به طور همزمان در برابر تأثیرات سایر عوامل هشدار دهنده حساس تر می شود. به عنوان مثال بدن فردی که یک بیماری عفونی شدید را پشت سر گذاشته است، در مقابل یک شوک عصبی مقاومت کمتری از خود نشان می‌دهد ( لو و لو، ۱۳۷۱ و اتکینسون و همکاران، ۱۳۸۵).

مرحله ی درماندگی[۷۰]: هنگامی که تهدید همچنان پابرجا بماند و فرد با موقعیت استرس زا انطباق پیدا نکند بدن به سوی درماندگی یا فرسایش می رود. این مرحله زمانی است که ارگانیسم قدرت سازگاری خود را در مقابل محرک از دست می‌دهد ( لو و لو، ۱۳۷۱ و اتکینسون و همکاران، ۱۳۸۵).

استرس تحصیلی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]




در هر یک از موقعیت‌های تصمیم‌گیری چند اقدام در دسترس است و مدیر باید یک یا چند مورد از بهترین گزینه‌ها را برگزیند. پرسش‌های مهم یا گزینه‌های تصمیم‌گیری که مدیریت در پرداختن به ذینفعان با آن ها روبه‌رو است موارد زیر را شامل می‌شود:

• آیا ما با ذینفعان برخورد مستقیم داریم یا غیرمستقیم؟

• آیا ما در پرداختن به ذی‌نفعان موضع تهاجمی داریم یا تدافعی؟

• آیا ما با مسائل ذی‌نفعان کنار می‌آییم، مذاکره می‌کنیم، آن ها را تغییر می‌دهیم یا در برابرشان مقاومت می‌کنیم؟

• آیا ترکیبی از استراتژی‌های فوق را برای پیگیری یک اقدام واحد به کار می‌گیریم؟

در عمل، مدیران باید تقاضاهای ذینفعان را پیش از انتخاب استراتژی مناسب اولویت‌بندی کنند. افزون بر این، تفکر استراتژیک از جهت شکل‌های برقراری ارتباطات، ایجاد همکاری، توسعه سیاست‌ها و برنامه ها و تخصیص منابع باید به‌دقت مورد بررسی قرار گیرد.

۲-۶-۱-۱ ذینفعان پشتیبان

ذینفعان پشتیبان ظرفیت بالایی برای همکاری و ظرفیت کمی برای تهدید دارند. این ذی‌نفعان برای سازمان ایده‌آل هستند. در سازمانی که مدیریت خوبی دارد، ذی‌نفعان پشتیبان شامل هیات‌مدیره، مدیران، کارکنان و مشتریان وفادار هستند.گونه‌های دیگری همچون تامین‌کنندگان و خدمت‌دهندگان نیز می‌توانند نقش پشتیبان داشته باشند. استراتژی مورد نظر در این موقعیت جلب مشارکت است. نمونه‌ای از این استراتژی جلب مشارکت کارکنان از طریق مدیریت مشارکتی یا تمرکززدایی از سازمان و تفویض اختیار است.

۲-۶-۱-۲ ذینفعان حاشیه‌ای

این ذی‌نفعان از هر دو جهت همکاری و تهدید ظرفیت کمتری دارند. برای سازمان‌های بزرگ، این ذی‌نفعان شامل انجمن‌های صنفی کارکنان، گروه‌های حافظ منافع مشتریان یا سهام‌داران سازمان‌نیافته هستند. استراتژی‌ای که در برابر این ذی‌نفعان باید درپیش گرفت پایش و مراقبت است، تا اطمینان حاصل شود که وضعیت کنونی این ذی‌نفعان تغییر نمی‌کند و در صورت تغییر بتوان از مشکلات آتی جلوگیری کرد.

۲-۶-۱-۳ ذینفعان غیرپشتیبان

ذینفعان غیرپشتیبان ظرفیت تهدید بالایی دارند، اما ظرفیت همکاری آن ها کم است. نمونه های این گروه‌ها می‌تواند شامل سازمان‌های رقیب،اتحادیه‌ها، سطوح مختلف حکومتی و رسانه باشد.

استراتژی‌ای که برای این‌گونه ذی‌نفعان پیشنهاد می‌شود، دفاع در مقابل آن ها است.

به عنوان مثال، نمونه‌ای از یک گروه منفعت‌ویژه که بسیاری از شرکت‌های آمریکایی آن را یک ذی‌نفع غیرپشتیبان می‌دانند، جنبش جبهه آزادسازی زمین است. در آغاز تا میانه دهه ۲۰۰۰، این جنبش درخواست کرد که برخی مؤسسات مسئولیت آتش‌سوزی در حومه لس‌آنجلس، دیترویت و فیلادلفیلا را بر عهده بگیرند.حملات این جنبش خانه های لوکس و خودروهای SUV را هدف قرار داده بود؛ زیرا این ها از نظر حامیان محیط زیست نماد تخریب زمین هستند. برخی چنین گروه‌های تندرویی را «تروریست‌های زیست‌بوم» خوانده‌اند. زیرا به نظر نمی‌رسد که چنین سازمان‌هایی درپی ایجاد روابط سازنده یا مثبت با شرکت‌ها و صنایع باشند. یکی از گروه‌های فعال به نام «انجمن حمایت از حقوق حیوانات» نیز در آمریکا معمولا به خاطر ظرفیت عظیمی که برای تهدید شرکت‌ها دارد، به عنوان یک ذی‌نفع غیرپشتیبان تلقی می‌شود.

۲-۶-۱-۴ ذینفعان مختلط

ذینفعان مختلط از هردو جهت تهدید و همکاری ظرفیت بالایی دارند. نمونه‌ای از این گروه‌ها در سازمانی که به‌خوبی مدیریت شود، شامل کارکنان کوتاه‌مدت و مشتریان است. یک ذی‌نفع مختلط می‌تواند به یک ذی‌نفع پشتیبان یا غیرپشتیبان تبدیل شود. استراتژی پیشنهادی در اینجا همکاری با این‌گونه ذینفعان است. با بیشینه‌سازی همکاری، احتمال پشتیبان باقی ماندن این ذی‌نفعان بیشتر می‌شود. امروزه بسیاری از شرکت‌ها گروه‌های زیست‌محیطی را به عنوان ذی‌نفعان مختلط در نظر می‌گیرند، نه ذی‌نفعان غیرپشتیبان. این شرکت‌ها با ایجاد هم‌پیمان‌هایی با گروه‌های طرفدار محیط زیست، آن ها را تبدیل به متحدانی برای خود می‌کنند. آن ها دریافته‌اند که با گوش فرا دادن به طرفداران محیط زیست می‌توان هدررفت نیرو و هزینه را کاهش داد.

در جمع‌بندی این چهار نوع از ذی‌نفعان، می‌توان گفت، مدیران باید تلاش کنند که نیاز ذی‌نفعان حاشیه‌ای را به صورت حداقلی برآورده کنند و نیازهای ذی‌نفعان پشتیبان و مختلط را به بیشترین وجه برآورده کنند و پشتیبانی ذی‌نفعان مختلف از سازمان را افزایش دهند.

این چهار نوع از ذینفعان و استراتژی‌های مربوط به هر کدام از آن ها نشان‌دهنده چیزی است که آن را دیدگاه استراتژیک یا ابزاری نسبت به ذی‌نفعان نامیده‌اند. اما باید بیان کنیم که سازمان‌ها با در نظر گرفتن نیازها و نگرانی‌های ذی‌نفعان رفتار اخلاقی کسب‌وکار را در عمل بهبود می‌دهند. یعنی مدیران دارای یک مسئولیت اخلاقی نسبت به‌ ذی‌نفعان هستند که فراتر از دیدگاه استراتژیک است.

۲-۶-۱-۵ استفاده از تخصص ذینفعان

مدیران باید اصطلاحا «مزاحمان» را به «متحدان» تبدیل کنند؛ به‌ویژه ذی‌نفعان پشتیبان و حتی سایر گروه‌های ذی‌نفعان این ظرفیت را دارند.استدلال شده است که گروه‌های منفعت‌ویژه غیرانتفاعی به‌ویژه سازمان‌های فعال غیردولتی (مانند سازمان‌های مردم‌نهاد) ظرفیت بسیاری برای همکاری با مدیریت دارند، مشروط بر آنکه مدیران آن ها را مزاحم تلقی نکنند و از آن ها در راستای اهداف سازمانی استفاده کنند.

این سازمان‌های مردم‌نهاد می‌توانند منابعی مانند مشروعیت، هوشیاری نسبت به نیروهای اجتماعی، شبکه های ارتباطی اجتماعی و تخصص فنی ویژه را داشته باشند که می‌توان از آن ها برای کسب مزیت رقابتی بهره گرفت. هر کدام از این گروه‌ها می‌توانند، مزیت رقابتی برای سازمان داشته باشند؛ از جمله کمک به سازمان برای رهایی از دردسرها، کمک به انطباق با استانداردهای صنعتی، شکل‌دهی به قوانین، پیش‌بینی تغییر تقاضای مشتریان و شتاب‌بخشی به نوآوری. چنین شراکت‌هایی با ذی‌نفعان نیازمند تغییر در روحیه و دیدگاه مدیران است. اگر این کار انجام گیرد، در آینده شرکت‌ها آمادگی بهتری برای تعامل با ذینفعان خواهند داشت. یکی از بهترین نمونه های استفاده از تخصص ذینفعان و رابط مبتنی بر همکاری با آن ها طرح شرکت والمارت به نام «پایداری ۳۶۰ درجه»[۱۴] است که در سال ۲۰۰۷ به اجرا گذاشته شد. این شرکت نه تنها تامین‌کنندگان خود را وادار به توجه به محیط‌زیست کرد، بلکه کارکنان و مشتریان خود را در تلاش‌های خود در این جهت دخالت داد. والمارت شرکا و تامین‌کنندگان خود را وادار کرد که روش‌هایی جدید برای زدودن انرژی تجدیدناپذیر از محصولاتی که والمارت می‌فروشد، پیدا کنند. تامین‌کنندگان عمده‌ای همچون یونیلور، پپسی و یونیورسل میوزیک پشتیبانی خوبی از این طرح به عمل آوردند. این طرح چندین گروه فعال زیست محیطی را به هم‌پیمانانی برای و المارت تبدیل کرد.

۲-۶-۲ مسئولیت اجتماعی شرکت ها در قبال ذینفعـان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:36:00 ب.ظ ]