۲-۳-۴- دین به عنوان رفتار عامل
رفتارهای مذهبی بدین سبب روی میدهند که محرک های تقویتی را به دنیال داشته اند . لیکن لازم نیست هیچ رابطه ی منطقی یا علی میان رفتار صورت گرفته و تقویت وجود داشته باشد . فقدان چنین ارتباطی تقویت اتفاقی دانسته می شود ، پدیده ای که اسکینر آن را در مطاله اش راجع به خرافات در کبوتر نشان داده است ، وقتی تقویت در فواصل منظم و صرف نظر از کاری که پرنده می کرد ، عرضه می شد شش تا از هشت کبوترطیفی از رفتار های خرافی کاملا” مشخص را از خودشان نشان میدادند که به سرعت تکرار می شد . یکی به دورخودش می چرخید و دیگری سرش را به کنج قفس تکیه می دادو یکی دیگر بی آنکه زمین را لمس کند بر ان خم می شد.این پاسخهای خرافی، به محض استقرار میل به تداوم داشتند، حتی وقتی که به ندرت تقویت می شدند.اسکینر اعلام اعلام میکند پژوهش های کافی صورت گرفته تانشان دهد روند های پایه ای یکسانی در جانوران و انسانهاروی میدهد چنان که دستگاه عصبی هر دو یکسان است ،البته مجموعه رفتار انان بسیار پیچیده تر از کبوتر است ، اما قواعدی که با گونه های ساده تر کشف می شود در مورد سایر گونه ها هم به کار میآید . با توجه به اینکه غیر محتمل است که انسانها حساسیت به تقویت اتفاقی را از دست داده باشند.لیکن تمام رفتار مذهبی خرافی نیست زیرا آداب مذهبی بازتاب پیامد های تقویت است که توسط محیط های اجتماعی حفظ می شود. اسکینر در قالب رفتار گرایی افراطی اش از مفاهیم مذهبی سنتی تفسیری تازه به دست میدهد . ایمان و عقیده که به گفته او مدتها ی مدید برای توضیح رفتار به کار می رفته اند ، در واقع فقط به ما میگویند که رفتار چقدر احتمال وقوق دارد .پس آن ها حداکثر فرآورده های جنبی رفتار در ارتباط آن با رویدادهای پیشین اند . ایمان که از با ارزش ترین این مفاهیم شمرده می شود، راه معمول ما برای توضیح رفتار پایدار است چون از رویداد های محیطی که آن را تقویت میکنند بی خبریم . خدا به نظر اسکینر نمونه اعلای افسانه ای توضیحی ، ذهنی معجزه کار و امری ماوراء الطبیعه است (اتکینسون و همکاران،۲۰۰۰، ترجمه براهنی و همکاران ،۱۳۸۸).
الیس[۶۲]
«آلبرت الیس» (متولد۱۹۱۳)، روانشناس آمریکایی اظهار میدارد که باورهای دینی ماهیتی غیرعقلانی دارند و سبب افزایش اختلالات هیجانی میشوند. از این گذشته، او معتقد است که باورهای کفرآمیز فرد را به سوی سلامت روانشناختی هدایت میکنند. وی همچنین، اظهار میدارد که افراد متدین نمیتوانند موقعیتهای مبهم و غیرقابل تبیین در زندگی را تحمل کنند؛ «چون زندگی حالتی ابهامآمیز و رازآلود دارد و چون میلیونها نفر از مردم احساس میکنند که نمیتوانند دگرگونیها و ابهامات را تحمل کنند و با آن ها کنار آیند، در نتیجه خداهای مطلقگرایی میسازند و بدین وسیله تصور میکنند که این خدایان پاسخ غایی همه پرسشهای بشر را میدهند». الیس، معتقد است که دینداری سنتی، باورهای غیرمعقولی را افزایش میدهد که سبب بروز اختلالات هیجانی میشوند (کریمی وکیل، ۱۳۹۱).
لیم و پوتنام[۶۳] بر این باورند، مطالعاتی که بر روی رابطه مذهبی بودن و خشنودی و رفاه (به مثابه شاخصی از کیفیت زندگی) انجام شده در پاسخ به این پرسش؛ که چرا کسانی که مرتب در جلسههای مذهبی حضور مییابند از تراز بالاتری از خشنودی برخوردارند؟، میگوید: مذهب شبکه های اجتماعی و حمایتی ارائه میدهد. این تبیین به آرای اندیشمندانی همچون دورکیم و زیمل[۶۴] برمیگردد که به بعد اجتماعی مذهب توجه داشته اند. بر اساس این دیدگاه از آنجا که سازمان های مذهبی فرصتهایی را برای افراد همفکر و همذهن فراهم می کند و دوستیها و پیوندهای اجتماعی را میپروراند، در نتیجه موجب افزایش خشنودی و رفاه افراد می شود (لیم و پوتنام، ۲۰۱۰)
راتر
نظریه دیگر مربوط به جولیان راتر[۶۵] (۱۹۱۶) است که به نام نظریه منبع کنترل[۶۶] مشهور است. بر اساس نظریه وی، میتوان باور کرد که مذهب مفهومی از معنی و هدف را برای افراد به منظور کنترل و درک وقایع اضطرابزا ایجاد می کند. افرادی مانند هود[۶۷]، میتون[۶۸] و راپاپورت[۶۹] با توجه به این دیدگاه به بررسی تجربه بین مذهب و کیفیت زندگی پرداختهاند، مفهوم منبع کنترل راتر به این معنی است که افرادی که معتقدند که می توانند بر رویدادهای زندگی و فعالیتهایشان کنترل داشته باشند، افرادی هستند که در رویارویی با مسایل زندگی، بهتر می توانند به بهبود شرایط خود کمک کنند و مذهب به افراد با ایجاد کنترل کمک می کند (شولتز، ۲۰۰۵؛ به نقل از سیدمحمدی، ۱۳۹۱).
آلپورت[۷۰]
«گوردن آلپورت» (۱۹۶۷-۱۸۹۷) روانشناس برجسته آمریکایی در گسترههای روانشناسی شخصیت و اجتماعی است. وی فردی بسیار دیندار بود و گاهی در خصوص نقش دین در زندگی مطالعه میکرد. نظامدارترین بحثهای او در این حیطه در کتاب کوچکی تحت عنوان «فرد و دینش» گردآوریشده است. آلپورت بر آن است که احساسات دینی نه ماهیتی صرفاً عقلانی دارند و نه کاملاً غیرعقلانی. بلکه بیشتر تلفیقی از احساسات و تفکر منطقی است. در واقع، دینداری، فلسفهای از زندگی برای فرد ارائه میکند که نه تنها ماهیتی عقلانی دارد بلکه به لحاظ احساسی و هیجانی نیز ارضاکننده است. هنر آلپورت این بود که به عنوان یک روانشناس اجتماعی با ارائه نظریه جهتگیری درونی و بیرونی[۷۱] نسبت به دین در انسان، توانست مطالعات روانشناسی اجتماعی در زمینه تعصبات نژادی را با در نظر گرفتن جهتگیری مذهبی فرد موردمطالعه قرار دهد. تقسیمبندی آلپورت در خصوص جهتگیری دینی فرد توانسته است توجه زیادی را طی سالیان گذشته به خود معطوف دارد و در مطالعاتی که عامل مذهب مورد توجه روانشناسان باشد به عنوان یک نظریه کارآمد مورد استفاده قرار گیرد.
آلپورت برحسب جهتگیری دینی افراد، آن ها را با دو جهتگیری دینی درونی و بیرونی تقسیمبندی کرد. از نظر آلپورت افراد مذهبی با جهتگیری درونی، ضمن درونی سازی ارزشهای دینی، مذهب را به مثابهی هدف در نظر میگیرند. جهتگیری دینى یا معنوى[۷۲] ذاتى، جهتگیری است که مبتنى بر عشق و پذیرش باطنى باشد. هر زمان که کسى به این ندا، یعنى به این نیروى جاذبه از سوى ذات مطلق، لبّیک بگوید، راه توحید به روى او باز میشود. هر چه این لبّیک پابرجاتر، اثر وحدت بیشتر. فردى که درصدد کسب هدایت بوده و به دنبال یافتن الگویى براى ابراز عشق درونیاش (عبادت[۷۳]) در زندگى روزمره باشد، به دین رو میآورد. عبادت در بهترین حالتش یک روش زندگى و سیرهی فراگیر است که اخلاق، ارزشها، فضایلِ رفتارى و احتمالاً شعائر و مناسکى را که شوق و احساسات درونى فرد را بروز میدهد دربر مىگیرد. چنین جهتگیری دینى یا معنویت اصیل ذاتى میتواند آثار گستردهای در وحدت دادن به شخصیت داشته باشد (صادقی، ۱۳۹۱).