۱٫۸٫۳٫۲٫آموزش کودکان آواره
در طول جنگ بیشتر برنامه های آموزشی برای کودکان پناهنده مدیریت شده است. دلایل تاحدودی واقعی میباشد. کودکان گروهبندی شده در اردوگاهها در دسترستر میباشند و نظامهای اقتصادیای وجود دارد که به طور کلی تبدیل کردن اردوگاهها به کلاس درس را آسانتر میکند. علاوه براین تعدادی از کمککننده ها مجبور میشوند که فقط با پناهندگان کار کنند. سایرین از سیستمهای آموزش ملی فاصله میگیرند و ترجیح میدهند برنامه های مستقل را اجرا کنند.
اما درکل، بودجه برای آموزش پناهندگان بهوضوح ناکافی میباشد. کمتر از یکسوم کل آموزش پناهندگان توسط کمککنندگان بینالمللی حمایت میشود.۱۷۴ بسیاری از جوامع پناهنده تحصیلات را بدون انتظار برای کمک بینالمللی سازماندهی میکنند و از هر وسیله موجود برای برپاکردن کلاسها و شروع آموزش استفاده میکنند. یک پروژه در گینه به طور خاص یک مثال جالبی را ارائه میدهد. در آنجا معلمها در داخل جمعیت پناهنده از لیبریا و سیرالئون با یکدیگر کار میکنند تا یک برنامه آموزشی را گسترش دهند و برنامه های تحصیلی را ایجاد کنند. آن ها بعداً از UNHCR کمک دریافت کردند و به سرعت ۱۲۰۰۰ دانش آموز پناهنده داشتند. کمیته بینالمللی نجات (IRC) برای آموزش و پرداخت حقوق به معلمها و گذاشتن سقف روی کلاسها موافقت کرد. سرانجام، برنامه به جایی رسید که شامل بیش از ۷۵۰۰۰دانش آموز در ۱۳۵مدرسه با بیش از ۱۸۰۰معلم بود.۱۷۵ بهواسطه این حقیقت که حتی با وجود برنامه هایی که در اوج فعالیت خود هستند یکسوم کودکان در اردوگاهها یعنی تقریباً ۰۰۰/۱۵۰کودک هیچ آموزشی دریافت نکردند.۱۷۶
فراهم کردن حتی کمترین غرامت برای معلمها میتواند تنش ایجاد کند. برای مثال حقوق ماهیانه پرداخت شده به معلمهای لیبریایی و سیرالئونی در گینه به عنوان یک عاملی در دلسرد کردن آن ها برای برگشت به خانه تعبیر میشود. در تیمورغربی غرامت برای معلمهای پناهنده تیموریغربی فراهم میشود اما این، در میان تیموریهای غربی دلخوری ایجاد میکند چون در وسط بیثباتی در سراسر منطقه معلمهای محلی اصلاً حقوق دریافت نمیکردند.
کودکان پناهنده میتوانند گاهی اوقات در جریان اصلی مدارس کشورهای میزبان شرکت کنند اگرچه چنین فرصتهایی معمولاً فقط برای تعداد خیلی کمی فراهم میباشد و وقتی این کار عملی میشود کودکان پناهنده احتمالاً نیاز به برنامه های خاص دارند تا به آن ها برای پرکردن خلأهای آموزشی و یادگیری زبان محلی کمک کند. اما وقتی زبان یک مانع نمیباشد کودکان هنوز از آزار و اذیت، تبعیض یا تهدید در مدرسه رنج میبرند.
بیشتر کشورهای درحال توسعه که میزبان پناهندهها هستند باید به آموزش ابتدایی همگانی برای کودکانشان دسترسی داشتهباشند. بعضی از دولتهای میزبان دوست ندارند که برای کودکان پناهنده فعالیت آموزشی فراهم کنند چون میترسند که این کار پناهندگان را برای ماندن به طور دائم در سرزمین آن ها تشویق کند. آن ها به مزیتهای نسبی که کمک بینالمللی برای پناهندگان میآورد اعتراض میکنند و در بعضی موارد از اجازه دادن به آژانسهای بشردوستانه برای ایجاد برنامه های آموزشی خودداری میکنند. نپذیرفتن آموزش آشکارا هم ماده ۲۲ کنوانسیون ۱۹۵۱ مربوط به موقعیت پناهندهها و هم ماده ۲۸ کنوانسیون مربوط به حقوق کودکان را نقض میکند که طرفین دولتها را ملزم میکند تا با کودکان پناهنده مانند اتباع در مورد آموزش ابتدایی رفتار شود.
در تانزانیایغربی، برای مثال دولت در ابتدا با ایده دبستان ابتدایی برای پناهندگان بروندیایی مخالفت کرد. به جای آن، مراکزی برای فعالیت کودکان ایجاد کرد که ورود حمایت آژانسهای بینالمللی به آن ممنوع بود. این یک تأثیر مفید داشت که جامعه پناهنده مالکیت کامل مراکز را در اختیار گرفت و تصمیم گرفت که برای کودکان در داخل اردوگاهها آموزش فراهم کند. بعد از حدود یک سال مقامات تانزانیایی به اردوگاهها برای ایجاد مدرسه ابتدایی با هدف آماده کردن کودکان برای برگشت به خانههایشان در بوروندی موافقت کرد.۱۷۷ معلمها و مربیان از میان پناهندگان بوروندیایی قادر بودند برنامه درسی که کنار گذاشته بودند را سریع شروع کنند. بیش از ۲۷۰۰۰۰ بچه از همکاری بین دو دولت سود بردند و این امکان را فراهم کرد که کتابهای درسی بروندیایی در تانزانیا چاپ شود. همان نمره شش ورقههای امتحانی در آنسوی مرز استفاده شده است تا کودکان پناهنده را در کلاس نگهدارد و امکان انتقال آرام به عقب به داخل سیستم آموزشی بوروندایی را فراهم کند. دوسال بعد بیشتر کودکان بوروندیایی در مدرسههای تانزانیا حاضر میشدند نه در مدرسههای بوروندیایی. این نشان داد که یک رویکرد قوی مبتنی بر جامعه از ابتدا میتواند یک برنامه آموزشی مؤثر در موقعیتهای اضطراری ایجاد کند، اما عجیب اینکه آن دسترسی بهتر به آموزش را برای کودکان بوروندیایی که در اردوی پناهندگی زندگی میکنند در مقایسه با کودکانی که در بوروندی زندگی میکنند ایجاد کردهاست.۱۷۸
کودکان آواره داخلی با موانع مختلفی در مقایسه با همتایان پناهندهشان مواجه میشوند. جنگ مداوم و آشفتگی پیدرپی دسترسی به آموزش را دشوار میکند. در آذربایجان، در حدود یکمیلیون آذری به بیرون از شهر آواره شدند. همان واگنهای قطار رها شده که خانه ۴۰۰۰ نفر آواره داخلی بود به عنوان کلاس درس مورد استفاده قرارگرفت. علیرغم کمبود کتابها و لوازم آموزشی معلمها و دانشآموزان هر روز در واگنهایی که شیشه پنجره و گرما نداشتند میآمدند. در مرکز شهرباکو جایی که خانواده های آواره در بیمارستانها و سایر ساختمانهای عمومی متروکه زندگی میکردند مدارس برای کودکان آواره بدون تخته سیاه و برق دائر بود. بعضی از کلاسها در ساختمانهای با دیوارهای خراب شده برگزار میشد.۱۷۹
جایی که مدارس دولتی در دسترس بود، کودکان آواره داخلی از رفتن به این مدارس منع میشدند زیرا آن ها مدارک شناسایی موردنیاز برای نامنویسی کردن را نداشتند. در کلمبیا خانواده هایی که از سرزمینهایشان توسط شبهنظامیان یا گروههای چریک رانده شدند به علت ترس از هدف قرارگرفتن مجبور شدهاند که هویتشان را مخفی نگهدارند. در نتیجه کودکانشان دسترسی به مراقبتهای بهداشتی یا خدمات دولتی از جمله مدرسه ندارند.۱۸۰ در سال۱۹۹۷ وزارت آموزش و پرورش سریلانکا به کودکان اجازه داد که بدون گواهی تولد در مدارس شرکت کنند اما به آن ها اجازه داوطلب شدن در امتحانها یا مشارکت در ورزشها را نداد.۱۸۱
۲٫۸٫۳٫۲٫آموزش نوجوانان
حمایت کم کمککننده ها برای تحصیلات متوسطه، دلالت بر بهحساب نیاوردن آشکار نوجوانان در داخل جوامع جنگزده دارد اگرچه کمککننده ها درحال حاضر برای شناسایی نیازها سریعتر عمل میکنند تا تحصیلات ابتدایی را برای جوانان در طول موقعیتهای اضطراری فراهم کنند اما حمایت مهم را برای تحصیلات نوجوانان ایجاد نکردهاند. نتایج قابل پیشبینی میباشند بدون فرصتهای تحصیلی و شغلی، جوانان برای ملحق شدن به ارتش مجبور یا اغفال میشوند و سایرین در معرض سوءاستفاده یا تجاوز جنسی قرار میگیرند.