۲-۷- هوش چیست؟
مفهوم هوش، تاریخی طولانی دارد. شاید به اندازه خود انسان قدمت داشته باشد یا حتی قدیمی ترین داستان ها در تاریخ بشری مثل حماسه گیلگامیش بعضی قهرمان داستان را عاقل وبعضی دیگر را برای اینکه مودب باشیم کمتر توصیف کردهاند. داستان های انجیل از هوش نمونه های واضحی ارائه میدهند. مثل حضرت سلیمان نمونه های حماقت را هم آورده اند مثل حماقت حماسه نوح. به نظر میرسد که ما انسان ها مدت هاست این عقیده را پذیرفته ایم که بعضی مردم در تصمیم گیری بهتر از بقیه هستند. این افراد احتمالا همان اطلاعات را در اختیار دارند که دیگران دارند اما وقتی به ارزیابی و پردازش اطلاعات می پردازند به نتایجی میرسند که بهتر از نتایج دیگران است.
با اینکه در کل پذیرفته شده که هوش به عنوان یک ویژگی فردی وجود دارد تنها از اواخر قرن نوزدهم بود که برای اندازه گیری رسمی آن تلاش های جدی شروع شد. اولین کسی که در این مورد اقدام کرد گالتون بود اما آلفرد بینه بود که در سال ۱۹۰۵ نمونه اولیه آزمون هوش واقعی را تهیه کرد. آزمون بینه برای این ساخته شد تا آموزش وپرورش فرانسه بتواند کودکانی را با تواناییهای زیر حد معمول شناسایی کند وبه آن ها تعلیمات ویژه ارائه دهد (زارع ۱۳۸۰، ۱۱۴).
با این حال با گذشت زمان و بویژه هنگامی که همین آزمون انگلیسی ترجمه شد و در ایالات متحده آمریکا بکارگرفته شد، روی این موضوع تغییر جهت داد که هوش همه کودکان اندازه گیری شود تهیه وسیله برای اندازه گیری هوش پرطرفدار و محبوب شد و چنین آزمونی گسترش یافت. بویژه در ایالات متحده آمریکا از آنجا که نمره هوش در روش بینه از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست میآید نمره به دست آمده به ضریب هوش معروف شد.
از آن زمان تاکنون استفاده از آزمون هوش گاهی بحث برانگیز بوده است. با این حال یکی از فرضیه های اساسی روش هوش بهره هرگز به طور واقعی زیر سوال نرفته است. اینکه هوش به ما اجازه میدهد تا بدانیم مردم چگونه اطلاعات انتزاعی راپردازش میکنند. یعنی هوش همیشه به صورت چیزی تلقی می شود که مردم از طریق آن افکار وعقاید را بررسی میکنند، از منطق استفاده میکنند و شناختی و عقلی قرار دارند و هنگامی که آزمون ها مردم را در این نوع مهارت ها ارزیابی میکنند نمره ای ارائه میدهند که بر اساس تواناییهای شناختی است. در اکثر مواقع این آزمون ها قسمت بزرگی از تجربه انسان را که احساسات تمایلات و انگیزه های او را نشان میدهند کاملا نادیده می گیرند. بنابرین مقیاس هوش را همواره روی جنبه معینی از تجربه انسان متمرکز کردهاند. این جنبه هوش مطمئنا جنبه مهمی است اما تنها جنبه مهم نیست و مشکلی وجود دارد که همه چیز را خراب میکند.
به رغم محبوبیت فراگیری آزمون های هوش و رشد تصاعدی جنبش آزمون سازی معلوم شده است که در بعضی وضعیت ها هوش آن طور که ما فکر میکنیم تعیین کننده قدرتمندی برای نحوه رفتار نیست (زارع ۱۳۸۰، ۱۱۵).
۲-۸- هیجان چیست؟
قبل از پرداختن به مفاهیم زیربنایی هوش هیجانی، ابتدا باید به تعریفی ازهیجان پرداخت، واژهای که روانشناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آنبه بحث و جدل پرداختهاند.
در طول تاریخ روانشناسی، تحقیق و ارائه نظریه در موردهیجان، با نوسانات چشمگیری مواجه بوده است. برخی از این نظریه ها عبارتند از: نقلاب رفتاری که توسط اسکینر (از نظریه پردازان در زمینه رفتار) پا گرفت و انقلاب شناختی که علاقهمندی به هیجان را کمرنگ کرد.[۲۱]
در هر صورت از آغاز دهه ۱۹۷۰هیجانات مورد بهره برداری قرار گرفته و در پهنه وسیعی از زیرشاخههای روانشناسی،علوم اعصاب و سلامت به طور قوی رواج یافته است. به خصوص تمرکز بر روانشناسی مثبت وطب تن و روان آن را احیاء کردهاست.
ریشه واژه هیجان از کلمه لاتین “motore” به معنای حرکت، با اضافه پسوند “e” به معنای دورشدن نشاندهنده میل به عمل در هر هیجاناست.
هیجان به احساس و افکار همراه آن و حالات روانشناختی و محدودهای از تکانههابرمیگردد (گلمن، ترجمه نسرین پارسا ۱۳۸۹، ۴۵-۱). در فرهنگ لغت آکسفورد، معنای لغوی هیجان چنین تعریف شده است: «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هدایت، هر حالت ذهنی قدرتمند یاتهییج شده» (اعتصامی ۸۳) و در فرهنگ جامع روانشناسی، هیجان این گونه تعریف شده است: «هیجان معمولا واکنش کوتاه مدت، شدید، مقطعی به شمار میآید و از خلق که حالت مسلط و دوام یافته بر شخص میباشد، متمایز است».
گلمن واژه هیجان رابرای اشاره به یک احساس، فکر و حالت روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنهای ازتمایلات برای عمل بر اساس آن به کار میبرد. تعاریف هیجان، متعدد و اغلب متناقض میباشند. اما از نظر برخی از نظریهپردازان مجموعهای از هیجانات جهانشمول هستند؛مانند خشم، اندوه، ترس، شادمانی، عشق، شگفتی، نفرت، شرم (گلمن به نقل از پارسا ۱۳۶۳، ۸۷). هر یک از این هیجانات یک هسته واحد دارند. به عبارت دیگر شکل اصلی هر هیجان در افراد مختلف یکسان است؛ اما در جوامع مختلف تحت تاثیر شرایط فرهنگی خاص آن جامعه، شکل بروز هیجان متفاوت است. امروزه بر اثرات روانشناختی هیجان تأکید زیادی میشود و این موضوع عموما پذیرفته شده است که هیجان به جای تداخل با سایر ظرفیتهای شناختی، موجب افزایش آن ها میشود. علاوه براین، اتفاق نظر زیادی وجود دارد که هیجانها منبع اولیه انگیزشی هستند (سیاروچی و همکاران ۱۳۶۳، ۷۶)..